مکانی در جِعْرانه که پیامبر صلی الله علیه و آله در آنجا احرام پوشید
ازرقی در روایتی که سند آن به خودش منتهی میشود، گفت: جدّم از زنجی و او از ابنجُرَیج و او نیز از زیادبن محمدبن طارق نقل کرده که به وی گفته است: او (محمدبن طارق) همراه با مجاهد از جعرانه به عمره آمد و از پشت تنگه، در آنجایی که سنگ نصب شده است، احرام پوشید و گفت: از همین جا بود که پیامبر صلی الله علیه و آله مُحرِم گردید و من کسی را میشناسم که برای نخستین بار روی آن پشته مسجدی ساخت. او مردی از قریش بود (نام وی را نیز آورده) و از پول خود نخلی در کنار آن کاشت و این مسجد را بنا کرد.
1- نحل: 92
ابنخلیل نیز از ابنجُریج نقل کرده است: مردی که مسجد پایینی را ساخت «عبداللَّه بن خالد خزاعی» است.واقدی گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله از مسجد اقصی، در پایین تنگه، در «عدوة القصوی»، در جِعرانه احرام پوشید و مصلّای پیامبر صلی الله علیه و آله به هنگامی که در جِعرانه حضور داشت، همین مسجد بوده است. در مورد مسجد پایینی باید گفت: آن را مردی از قریش بنا کرد و آن دیوار را مرز آن قرار داد و پیامبر صلی الله علیه و آله تنگه را محلّ احرام دانسته است. احرام پیامبر صلی الله علیه و آله در شب چهارشنبه دوازده شب مانده به (پایان) ذیقعده بوده است.محبّ طبری پس از ذکر این مطلب از واقدی میگوید: از همین جا، مردم مکه، همه ساله در شب هفدهم ذیقعده احرام میپوشند. این سخن مخالف سخن واقدی است.آنچه محب طبری گفته، با آنچه ما خود از مردم مکه شنیده و دیدهایم، مغایرت دارد.مردم مکه روز شانزدهم ذیقعده از مکه خارج میشوند و روز هفدهم را در جِعرانه اقامت میکنند و شب هجدهم نماز مغرب را در همانجا میخوانند و مُحرم میشوند و رو به مکه میآورند. این با آنچه واقدی گفته، سازگاری نیست. هر چند در برخی سالها ترسی بر مردم چیره میشود و پیش از غروب روز هفدهم (ذیقعده) از جعرانه مُحرم و خارج میشوند و شاید پیش از نماز عصر بیرون میروند. خبری که واقدی در تاریخ و زمان عمره پیامبر صلی الله علیه و آله از جِعرانه بیان کرده، معروف است و همگان میدانند محمد بن سعد، مُنشیِ واقدی خبر ضعیفی را آورده که متن آن- بنا بهگفته حافظ ابوالفتح بن سیّدالناس یعمری در پاسخ به پرسشهایی که ابنایبک دمیاطی از وی به عمل آورده
ص: 519ابنجُرَیج میگوید: با ابومحمدبن طارق ملاقات کردم و از وی در این باره پرسیدم.گفت: اتفاقاً من و مجاهد در جِعرانه بودیم، او به من خبر داد مسجد اقصی که در پشت تنگه در «عدوة القصوی» قرار دارد، جای نماز پیامبر صلی الله علیه و آله بوده؛ آن گاهکه در جعرانه حضور داشت. آن گاه میافزاید: و اما این مسجد را مردی از قریش بنا کرد و از دیوار به عنوان «میقات» بهره گرفت.
(1)
(2)
1- اخبار مکه، ج 2، ص 207
2- در سال نهم هجری.
ابوالفتح یاد شده میگوید: «آنچه ذکر شد ضعیف است و آنچه نزد اهل سیره شناخته شده و مسلّم است، آن است که پیامبر صلی الله علیه و آله در شب پنجشنبه، پنج شب گذشته از ذیقعده به جعرانه رسید و سیزده شب در آنجا اقامت گزید و هنگامی که قصد مدینه کرد، شب چهارشنبه دوازده شب مانده از ذیقعده، شبانه آنجا را ترک کرد و برای عمره، احرام پوشید و وارد مکه شد».جِعرانه بنا بر مذهب مالکی و شافعی و ابنحنبل و دیگر علما، بهترین میقات عمره از مکّه است؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله از همین مکان مُحرِم گردید.در ضبط دو حرف «عین» و «راء» جعرانه، اختلاف وجود دارد؛ نووی در «تهذیبالأسماء والّلغات» مینویسد: «جِعْرانه»، به کسر جیم و سکون عین و تخفیف راء، صورت صحیح از نظر امام شافعی و اصمعی و اهل لغت و محققان محدث و دیگران است. کسانی هم به «عین» کسره و به «راء» تشدید میدهند که نظر عبداللَّهبن وهب و بیشتر محدثان است.صاحب «مطالع الأنوار» مینویسد: اهل حدیث این کلمه را با تشدید یا تخفیف ادا میکنند و هر دو درست است. اسماعیل قاضی از علیبن مدینی نقل کرده که: اهل مدینه و حدیبیه این کلمه را سنگین و اهل عراق سبک ادا میکنند. از جمله فضائل گردنه جعرانه چیزی است که جندی در فضیلت مکه بیان کرده است. بنا به روایتی که از وی رسیده، چنین آمده است: عبدالوهاببن فلیح از سعیدبن سالم قدّاح، از سعیدبن بشیر، از
ص: 520بود- از این قرار است:ابنسعد گوید: محمدبن سابق خبرمان داده است که ابراهیمبن طهمان از ابو زبیر از عقبه، خدمتکار ابنعباس نقل کرده که گفت: زمانی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از طائف آمد، در جِعرانه منزل گزید و درآنجا غنایم را تقسیمکرد و از همانجا به عمره رفت و این، دو شب مانده به پایان شوال بود.
(1)
(2)
1- نک: به نقل از ابنسیدالناس «عیون الأثر»، ج 2، ص 280
2- تهذیبالاسماء، ق 2، ص 59- 58 و در آن آمده است: «آن دو را سبک ادا میکنند».
صاحب «المُحْکَم» نقل شده است که: جمار در عرفه است. این گفته قطعاً نادرست است و ما تنها به دلیل شگفت بودن، از آن یاد کردیم. این موضوع را سهیلی در کتاب خود «الروض الأُنُف» از وی نقل کرده؛ زیرا از ابنسیده مطلبی را که در کتاب خود «المحکم» آورده، نقل کرده و آن را نادرست دانسته است. سهیلی پس از آن میگوید:ابنسیده درباره جمار، در کتاب دیگری مینویسد: «همان جایی است که در عرفه واقع است» و این خطایی است که هیچ کس مرتکب نشده است و لغزشی نابخشودنی است و ابنسیده از این لغزشها و خطاها- به هنگامی که از نسب و غیره سخن میگوید- فراوان دارد.جمره اوّل همان است که در کنار مسجد خِیف واقع شده و جمره میانی، میان جمره (اولی) و جمره عقبه است و آخری همان جمره عقبه است که از همه جمرهها به مکه نزدیکتر است و رمی آن به همین ترتیب، مورد نظر مذهب امام مالک است و اگر به این صورت انجام نشود و در وقت ادای آن- که به قول مشهور، روز است- انجام نگیرد، مستوجب خون (قربانی) است.ازرقی درباره فاصله میان این جمرهها و نیز میان جمره اول و درِ میانی مسجد خیف در منا، سخن گفته است. او در روایتی که سند آن به خودش میرسد، آورده است: از
ص: 521عبدالکریم جردی، از یوسفبن ماهک نقل کرده که گفت: سیصد پیامبر از جِعْرانه عمره آغاز کردند ودر مسجد خیف، هفتاد پیامبر بهنماز ایستادند. در جعرانه آب بسیار گوارایی وجود دارد که گفته میشود پیامبر صلی الله علیه و آله محلّ آب را با دست مبارک خود لمس کرد و از همانجا آب فواره زد و پیامبر صلی الله علیه و آله و مردم از آن نوشیدند و گفته شده که پیامبر صلی الله علیه و آله نیزه خود را در زمین فرو کرد و همانجا آب بیرون زد. این هر دو خبر در کتاب فاکهی آمده است.5- جمار؛ (جمع جمره) است که در ویژگی حج ذکر شده و در منا قرار دارد. از ابنسیده لغوی
(1)
1- حافظ ابوالحسن علیبن اسماعیل اندلسی، در لغت و زبان عربی از برگزیدگان و صاحب رأی بود. کتابوی «المحکم» کتاب جامعی است که طبق ترتیب کتاب «العین» تصنیف شده است. او «المخصص» را نیز تصنیف کرده است. وی در سال 458 ه. وفات یافت.
یکی از دوستان این فاصلهها را اندازه گرفت و من حضور داشتم و نتیجه این بودکه فاصله جمره عقبه تا جمره میانی 208 ذرع آهنی و فاصله میان جمره میانی و جمره اوّل 275 ذرع آهنی و فاصله میان جمره اوّل- که در کنار مسجد خِیف قرار دارد- تا درِ بزرگِ مسجد خیف واقع در سمت راست کسی که به طرف عرفه میرود 1254 ذرع و یک ششم بود.ازرقی اندکی درباره جمره عقبه سخن گفتهاست که برای استفاده، آن را باز میگوییم. او در مطلبی با عنوان: «در تغییراتی که در پهنه سرزمین کعبه صورت گرفت» مینویسد: (مکان) جمره از بین رفته بود و در جای خود قرار نداشت. مردم نادان با پرتاب سنگ، آن را جابه جا کرده بودند و از آن غفلت شده بود و اندکی از جای خود تکان خورده بود. او آن را به جای خود- که تا کنون نیز قرار دارد- بازگرداند و در پشت آن دیواری بلند ساخت و مسجدی چسبیده به آن دیوار بنا کرد تا کسیکه میخواهد از بالا سنگ پرتاب کند (رمی انجام دهد) موفّق به این کار نگردد. در رمیِ جمره سنت (پیامبر صلی الله علیه و آله) آن است که رمی کننده طوری بایستد که مکه در سمت چپ و منا در سمت راست او قرار داشته باشد؛ همچنان که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و اصحاب او پس از وی انجام دادند. کسی که ازرقی از وی با ضمیر «او» در اینجا یاد کرده است، «اسحاق بن سلمه صائغ» است که متوکل عباسی برای کارهای مربوط به کعبه و غیره، مأمورش ساخته بود.6- حَجُون؛ کوهی در مرز محصّب است در معلّاة که قبرستان اهل مکه است و در سمت چپ کسی قرار دارد که وارد مکه میشود و سمت راست کسی است که به سوی منا میرود. این همان کوهی است که مردم گمان میکنند قبر عبداللَّه بن عمربن خطاب در آن
ص: 522جمره عقبه که اوّلین جمره در کنار مکه است تا جمره میانی 487 ذرع و دوازده انگشت است و از جمره میانی تا جمره سوم که کنار مسجد منا قرار دارد 305 ذرع است و فاصله جمرهای که کنار مسجد منا قرار دارد تا درِ میانی مسجد خیف، 1321 ذرع است.
(1)
(2)
1- اخبار مکه، ج 2، ص 185
2- همان، ج 1، ص 303
بر اساس آنچه او و خزاعی در تعیین سمت حجون بیان کردهاند، مردم اعتقاد دارند که حجون همان کوهیاست که راه کوهستانی «کداء»- که مستحب است فرد مُحرم از آن راه وارد مکه شود- در آن واقع است.محبّ طبری نیز مطلبی در «القری» در تأیید این نکته آوردهاست؛ او میگوید:«حَجُون» کوهی است در محصّب و قبرستان اهل مکه به شمار میرود. شاعر میگوید:کأن لم یکن بین الحَجُون إلی الصّفا أنیس ولم یُسْمِر بمکة سامرُ ابوموسی مدینی در «یتیمَه» خود آورده است که حجون همان کوه مشرف در کنار شعب جزّارین در مکه است. گفتنی است: شاید او از کوهی یاد کرده که در سمت راست سرازیریِ راه کوهستانی بالایی بر قبرستان است؛ زیرا در کنار آن گردنهای است که شعب جزّارین نامیده میشود؛ این احتمال هم وجود دارد که همان کوه مشرف بر قبرستان در سمت چپ سرازیری راه کوهستانی باشد و- چنانکه شاعر هم گفته است- قبرستان میان آن و صفا قرار داشته باشد.شِعْبیکه به آن شعب جزارین میگویند، همان «شعب نور» است و همانی است که
ص: 523است، ولی آن گونه که متوجه شدیم، این حقیقت ندارد و احتمال دارد (قبر در) کوهی باشد که روبهروی آن در سمت چپ رو به داخل وادی است که مردم آن را وادی «عفاریت» مینامند و هر دو کوه مشرف بر این وادی هستند و چه بسا همان وادی باشد که به آن شعبالصفا صفا السباب میگویند.این که حجون در همین سمت از معلاة قرار دارد، به روشنی از سخن ابوالولید ازرقی در کتاب وی «اخبار مکه» و نیز از سخن اسحاق خزاعی راوی کتاب ازرقی بر میآید. خزاعی این مطلب را در بخشی که ازرقی از «حد محصّب» یاد کرده، وارد کتاب او نموده و همین باعث شده که ما حَجُون را یکی از دو کوهی بدانیم که سخن ازرقی دلالت بر آنها دارد.
(1)
(2)
1- اخبار مکه، ج 2، ص 160
2- همان، ج 1، ص 97.
متن سخن خزاعی هم، چنین است: حَجُون کوه مشرف بر مسجد الحَرس در بالای مکه، در سمت راست کسی است که بالا رود و نیز مشرف بر شعب جزارین و پایین آن در خانه «ابی دُبّ» به سمت قبّه است که مسجدی کنار موقوفه خیریّه امّزُبیده (دختر جعفربن ابیمنصور» است. وجه استدال در سخن خزاعی درباره تعیین سمت حجون آن است که او حجون را واقع در قسمت معلّای مکّه یمانی دانسته است و بدون تردید همان جهتی است که ما نیز بدان اشارهکردیم. وجه استدلال در سخن خزاعی که میگوید در سمت راست کسی است که بالا میرود، آن است که حجون تنها در صورتی در این سمت قرار میگیرد که (آنکس) در جهتی که گفتیم، قرار گرفته باشد. نووی در «شرح مسلم» درباره حجون مطلبی نزدیک به آنچه خزاعی گفته، بهطور مختصر آوردهاست؛ زیرا در توضیح سخن میگوید: حَجون (با فتح حاء و ضم جیم) در شمار حرم مکه است و کوهی است
ص: 524شیخ ابولکوط در آن به خاک سپرده شده است. در این که این شعب، همان شعب جزّارین باشد، جای تردید است. همچنین درباره احتمال دیگری که در توضیح شعب جزارین آمده و نیز در آنچه مردم میگویند «حجون همان کوهی است که راه کوهستانی مورد اشاره در آن واقع است، و از سخنان محبّ طبری نیز بر میآید»، جای تردید وجود دارد؛ زیرا با آنچه ازرقی درباره حجون گفته، مغایرت دارد. سخن خزاعی نیز که گفته است حجون- همچنان که اشاره شد- در جهت مقابل راه کوهستانی است، با نظر ازرقی سازگاری دارد. ازرقی و خزاعی از هرکسِ دیگری به این مسأله آگاهترند و بهتر است به سخن آنها اعتماد کنیم.متن سخن ازرقی با عنوان «محلها، کوهها و تنگههای واقع در معلّاة مکه و پیرامون آن» این گونه آمده: حَجون کوهی است روبهروی «مسجدالبیعه» که به آن «مسجد الحرس» میگویند و در آن راه کوهستانی است که از دیوار «عوف» در «ماجلَین» (که هر دو بالای خانه مالاللَّه، به سمت شعب جزارین قرار دارد)، در زمان جاهلیت در پایین شعب جزارین، قبرستانی وجود داشته است.
(1)
1- اخبار مکه، ج 2، ص 273
دیوار عوف که ازرقی در معرفی حجون ذکر کرده، امروزه شناخته نیست. شاید بوستانی باشد که در کوهی به نام جبل ابنعمر واقع است؛ چراکه از آنجا میتوان به کوه یاد شده رفت. ممکن است این خود تأییدی بر یکی از دو احتمالی باشد که گفتیم این کوه میتواند همان کوه حجون باشد. این مطلب از نزدیکی آن به ماجلین که ازرقی یاد کرده نیز مورد تأیید قرار میگیرد و این دو (ماجلین) به گمان قوی، دو برکه منسوب به صارم هستند که یکی از آنها چسبیده به باروی مکه است.سُهیلی در توضیحی راجع به حجون، سخن شگفتی آورده، او در «الروض الأُنُف» میگوید: حجون در فاصله یک فرسخ و یک سوم فرسخی مکه است. این مطالب با واقعیت تعارض دارد. آنچه که محبّ طبری در ضبط کلمه «حجون» گفته و پیش از آن نووی در «شرح مسلم» بیان کرده و صاحب المطالع نیز آن را با فتح «حاء» دانسته و ابنملکان آن را با ضم «حاء» آورده، حال آن که با حاء فتحهدار، معروفتر است. این
ص: 525مشرف بر مسجد حرس در بالای مکه، سمت راست کسی که در محصّب به طرف بالا میرود. وجه استدلال در این سخن نووی در مورد آنچه که در توضیح حجون گفتیم، مانند همان استدلالی است که از سخن خزاعی داشتیم و پیش از این گفته شد. فاکهی نیز مطلبی در تأیید گفته ازرقی مبنی بر قرار داشتن حجون در بخش بالای مکه یمانی و نیز در معرفی آن دارد. فاکهی از جمله آگاهان به اخبار مکه است و سخن وی تأییدی بر گفتههای ازرقی و خزاعی درباره حجون است. (خداوند آگاه است).«شعب جزارین» امروزه شناخته شده نیست؛ هر چند میان باروی مکه و کوهی که به آن جبل ابنعمر میگویند مکانی شبیه دره وجود دارد که شاید همان شعب جزّارین باشد.شعب جزّارین، به گفته ازرقی همان شعب ابیدُبّ است. او گفته است که «ابیدُبّ» مردی از خاندان سوائة بن عامر بوده است.
(1)
(2)
1- اخبار مکه، ج 2، ص 272
2- الروض الأُنُف، ج 1، ص 138
حدیبیه در دیدِ شافعیها، به استثنای شیخ ابوحامد، پس از جِعرانه و تنعیم، بافضیلتترین میقاتها است، ابوحامد حدیبیه را بر تنعیم مقدّم و برتر میداند.8- ذوطوی؛ جایی است که غسل کردن مُحرِم در آن مستحب است و بنا به آنچه از گفته ازرقی بر میآید، جایی است که به آن «بینالحَجُونَین» میگویند. وی از روایتی که
ص: 526مکان از جمله مکانهایی است که پس از تألیف این کتاب، مورد بازدید قرار دادم؛ زیرا تا پیش از نوشتن آن، تنها به سخن محبّ طبری دست یافته بودم، (پس از این آگاهی) آنچه مردم درباره «حجون» میگفتند برایم مسجّل گشت و زمانی که به سخن ازرقی و خزاعی مراجعه کردم، دانستم که سخن ایشان درست است. از این رو این بخش را به این صورت به نگارش در آوردم.7- حُدَیبیه؛ جایی است که پیامبر صلی الله علیه و آله وقتی از مدینه، در حال احرام قصد ورود به مکه را داشت و چون مشرکان مانع از این کار شدند، در آنجا- که چاه معروف به «شمیس» در آن قرار دارد و در جاده جدّه واقع است- اقامت گزید.صاحب «المطالع» مینویسد: حدیبیه روستایی نه چندان بزرگاست وبه نامچاهیکه در آنجا، کنار مسجد شجره واقع است، شهرت یافته است. آیا این مکان به گفته مالک، در محدوده حرم مکه است یا بنا به نظر ماوردی در غیر حرم؟ یا اینکه بنا به گفته شافعی و ابنعطار بخشی از آن در حرم و بخشی دیگر در غیر حرم واقع شده است؟حدیبیه در جایی نیست که به آن حدّه میگویند که در جاده جدّه نزدیک این مکان میباشد و فاصله زیادی تا مکه دارد؛ زیرا حدیبیه خیلی از آن پایینتر و به مکه نزدیکتر است. در ضبط این نام نیز اختلاف است؛ برخی یای دوم آن را مخفف و برخی مشدّد میدانند و بنا به نظر نووی در «تهذیب» هر دو قول مشهور است. وی مینویسد: «حدیبیه به ضمّ «حاء» و فتح «دال» و تخفیف «یاء» است و شافعی و اهل لغت و برخی اهل حدیث چنین ضبط کردهاند، ولی بیشتر محدثان آن را با تشدید «یاء» میدانند و هر دو وجه مشهور است.»
(1)
1- تهذیب الأسماء واللغات، ق 2، ج 1، ص 81
در صحیح بخاری مطلبی در تأیید این گفته موجود است. قاضی بدرالدینبن جماعه بنا بر نقل قول پسرش قاضی عزالدین از وی که داییام آن را برایم باز گفت، این مطلب را صریحاً بیان کرده است و نووی نیز میگوید: ذوطوی جایی است در پایین مکه، در جاده اصلی عمره که امروزه به «آبار زاهر» معروف است. داودی نیز در نقل قول از صاحب «المطالع» میگوید: «ذوطَوی» همان «ابطح» است» که البته بعید مینماید.حرف «طاء» طوی سه حالت (یعنی مکسور و مفتوح و مضموم) دارد و با الف مقصور است و بنا به نظریه ائمه مذاهب چهارگانه، غسل کردن محرم در آن مستحب است. هر چند دوستان ما (مالکیها) این کار را برای زنی که در حیض و نفاس باشد، مستحب نمیدانند؛ زیرا به این گونه زنان توصیه نشده که پس از قدم گذاشتن به مکه، به طواف بپردازند و (میدانیم که) غسل برای طواف، مقرر شده است. بلکه از مُحرم خواسته میشود در صورتی که در راه آن بود، غسل کند.9- رَدْم؛ که برخی شافعیها از آن یاد کردهاند. فرد محرم وقتی رهسپار مکه است، در آنجا به دعا میایستد و همان ردم (آببند) عمربن خطاب در بالای مکه است که مردم آن را میشناسند. علت احداث آن نیز از این قرار است: در زمان خلافت وی سیل معروف به سیل «امّ نَهْشَل» جاری شد. سیلاب وارد مسجدالحرام گردید و مقام را از جای خود در آورد و ناپدید کرد و از آنجا که این واقعه بر عمر گران آمد، این آببند (ردم) را ساخت تا مسجدالحرام مصون بماند.10- صفا؛ و آن ابتدای سعی است و بنا به گفته چند تن از علما؛ از جمله ابوعبید
ص: 527سند آن به خودش میرسد، چنین نقلکرده است: دشت طوی میان سرازیری راه کوهستانی قبرستان معلّاة به سمت راه کوهستانی القصوی است که به آن «خضراء» هم میگویند، و به طرف قبرستان مهاجرین پایین میرود.
(1)(2)
1- اخبار مکه، ج 2، ص 297
2- تهذیب الأسماء و اللغات، ق 2، ج 1، ص 115، و نووی میگوید: طوی با فتح «طاء» است که ضمّه و کسرهآن نیز جایز است، واوِ مخفف آن نیز مفتوح است.
در پایین کوه ابوقبیس و جایی مرتفع از کوه است که پله دارد و دارای سه طاق است و پلکان از بالا تا پایین طاقها را در برمیگیرند. از اتاق اول تا دوم سه پله است که تا وسط طاق میرسد و زیر طاقها نیز یک پله و پایین آن پاانداز وسیعی است. پس از آن نیز سه پله و باز پاانداز بزرگی همچون پاانداز نخست قرار دارد، که به زمین میرسد و گویی روی آن خاک ریخته شده و (در حال حاضر) از نظر پنهان گشته است. عرض سه پلهای که در فاصله دو پاانداز قرار دارند، دو ذرع و نیم به ذرع آهنی است. زیر پا انداز پایینی که به زمین میچسبد، پلکان در خاک فرو رفتهای است که دارای هشت پله بوده است و پایین آن پاانداز دیگری همچون پاانداز قبلی است. پس از آن دو، پله و زیر این دو پله، سنگ بزرگی قرار دارد که میتواند از کوه باشد. این پلکان دفن شده را، تنها روبهروی طاق میانی طاقهای «صفا» میتوان دید و ظاهراً در برابر دو طاق دیگر نیز چنین چیزی وجود دارد. فاصله میان طاق میانی صفا تا انتهای پلکان دفن شده، هجده ذرع آهنی است که در حضور خودم و پس از آنکه پلکان یاد شده مورد حفاری قرار گرفت- در هفدهم شوّال سال 814- اندازهگیری شد. آغاز کار حفاری در روز شنبه پانزدهم شوال همان سال بود.مردم برای تماشای پلههایی که (پس از حفاری) ظاهر میشد گروه گروه هجوم میآوردند و خوشحالی و سرور زایدالوصفی آنان را در بر گرفته بود؛ زیرا بسیاری از سعی کنندگان بهویژه سوارهها به پلهای که اکنون نمایان شده بود، نمیرسیدند. علت حفاری ما نیز وجود شایبه عدم صحّت «سعی» از سوی یکی از فقهای مکه در روزگار ما درباره کسانی بود که به این پله نرسند؛ زیرا یک فقیه شافعی اشاره کرده بود که در صفا پلهای هست که شایسته است سعی کننده احتیاطاً به آن نیز برسد تا بر درستی (سعی خود) یقین کند. متن این نظر را خواهیم آورد و این سخن به معنای آن است که احتمالًا برخی از پلههای کنونی، بعداً ایجاد شدهاند؛ چون جز آنها پلهای وجود ندارد که سخن را حمل بر آن کنیم.
ص: 528بکری و نووی،
(1)
1- منبع پیشین، ج 1، ق 2، ص 181
صفا که ازرقی فاصله آن تا حجرالأسود را ذکر کرده، همان محل سعی است و آنچه ازرقی در اندازه فاصله میان صفا و حجرالأسود بیان کرده، یا تا ابتدای پلههای مدفون شده زیر طاقهاست و یا تا خود طاقهاست و یا این که بالأخره بعد از آنها را هم شامل میشود که جز احتمال دوم، در احتمالهای دیگر، جای تأمل است. احتمال نخست از این جهت جای تأمل دارد و منتفی است که از حجرالأسود تا ابتدای پلههای دفن شده 221 ذرع و یک چهارم ذرع و یک هشتم ذرع آهنی برابر با 253 ذرع دستی است- که خود آن را اندازه گرفتهام- و مقدار نه ذرع و سه چهارم ذرع کمتر از رقم داده شده از سوی ازرقی برای فاصله میان حجرالأسود تا صفاست و نشان میدهد که این قسمت را منظور نکرده است.احتمال سوم نیز از آنجا که از حجرالأسود تا طاق میانی صفا 239 ذرع و یک چهارم و یک هشتم ذرع آهنی است و به ذرع دستی و بنا بر اندازهگیری حضوری 273 و چهار هفتم ذرع است و از آنچه ازرقی آورده مقدار ده ذرع و پنج هفتم ذرع و سه چهارم و یک پنجم یک هفتم ذرع بیشتر است، دلالت بر آن دارد که پلهها را منظور نکرده است و احتمال چهارم نیز از این نظر مشابه احتمال سوم است؛ زیرا اگر احتمال سوم به دلیل
ص: 529فقیه مورد نظری که این نکته به ذهنش رسیده بود، برایم چنین گفت: ظاهراً مراد از پلههای ایجاد شده غیر از این پله نمایان شده است که البته با حفاری مسأله روشن میگردد. ما نیز حفاری کردیم تا این که پلههایی را که گفتیم، نمایان گشت و خیلی بعید است که همه پلهها مدفون شده باشند و آنچه ظاهر است در جای دیگری ساخته شده باشد، به طوری که در سعی، ایستادن بر روی آنها، جایز نباشد. میتوان گفت برخی از همین پلههای مدفونشده، جزو پلههای ایجادشده هستند، زیرا بنا بر آنچه از سخن ازرقی برمیآید، آنها در غیر از محل سعی قرار دارند. در روایتی که سند آن به خودش میرسد، آمده است: فاصله میان رکن حجرالأسود تا صفا 262 ذرع و هجده انگشت است.
(1)
1- اخبار مکه، ج 2، ص 118
ص: 531عکس عمل کند. این در صورتی است که بالا نرود، اگر بالا رفت بهتر و کاملتر و نیکوتر است. بالا رفتن شرط نیست، بلکه سنّت موکّد است. ولی (باید دانست که) برخی پلهها جدیداً ساخته شده و باید مراقب بود که حتماً آنها را پشت سر قرار دهد تا سعی ناتمام نماند و پس از اطمینان بالا رود. برخی اصحاب قائل به وجوب بالا رفتن بر صفا و مروه به اندازه یک قامت هستند که البته قول ضعیفی است و صحیح مشهور، عدم وجوب است، گر چه احتیاط آن است که برای رفع هر شبههای بالا رود.ازرقی فاصله میان صفا و مروه را بازگفته است. وی در روایتی که سندش به خودش میرسد، گفته است: از صفا تا مروه (طول یک طواف) برابر با 5/ 766 ذرع و در نتیجه مسافت هفت طواف جمعاً برابر با 5/ 5365 ذرع است. من خود این فاصله را اندازه گرفتم و نتیجه آن شد که از وسط دیوار صفا که روبهروی نیم طاق میانی طاقهای صفا قرار دارد تا پلهای که در مروه است، 672 ذرع و هفت هشتم ذرع آهنی است که به ذرع دستی برابر با 770 ذرع و یک هفتم است و از روبهروی نیمه طاق میانی طاقهای صفا تا پلّه بالایی مروه- که همچون دکه بزرگی است- یک هشتم کمتر از 680 ذرع است که با 777 ذرع دستی برابری میکند و رقمی که ازرقی در مورد فاصله میان صفا و مروه ذکر کرده ، دلالت بر آن دارد که آن را تا فراسوی پله مروه، حساب نکرده و تنها به همانجا یا نزدیکی آنجا بسنده کرده است؛ زیرا اگر میخواست تا فراسوی پله را به شمار آورد، از رقمی که ذکر کرده است، بیشتر میشد. حال آن که رقم ارائه شده از سوی وی کمتر است.آنچه درباره فاصله میان وسط طاقهای صفا تا پله مروه، به ذرع دستی بیان کردیم نیز به رقم ذکر شده از سوی ازرقی نزدیک است، ولی ازرقی از همانجایی که ما اندازه گرفتیم، اندازه نگرفته، بلکه از طرف طاق میانی اندازه گرفته است.اندازه طاقهای سهگانه صفا، یک هشتم کمتر از 21 ذرع آهنی است و طول آخرین
(1)(2)
1- اخبار مکه، ج 2، ص 119
2- همان، ج 2، ص 120
و ابنجبیر نیز تعداد پلههای صفا را چهارده عدد ذکر کرده است و نووی میگوید که پلههای صفا یازده عدد است. علت این اختلاف نیز در آن است که روی پلهها را خاک میگیرد و زیر خاک مدفون میشوند و گمان نمیکنم (نووی) تعداد پلههایی را که ذکر کرده به چشم دیده باشد، بلکه از ازرقی و دیگران بازگو کرده است؛ زیرا بعید است که از زمان نووی تا به امروز آن قدر زمین بالا آمده باشد که این تعداد پله مدفون شده باشند. و این مطلب از پاسخ سلیمان بن خلیل به ابیحفص بن وکیل از شافعیها که بالا رفتن بر صفا و مروه را واجب دانسته است، مورد تأیید قرار میگیرد. او علت وجوب این کار را در این میداند که تنها با بالا رفتن میتوان فاصله آنها را طی کرد و این پیش از پر شدن دره میان آنها بود؛ زیرا پلهها در آن زمان زیاد بود و دره آن چنان گود بود که باید پلههای زیادی طی میشد تا کعبه به چشم میآمد تا جایی که گفته میشد مهتران ایستاده در محل سعی
ص: 532پلّه، از پلههای صفا که به زمین نزدیکتر است و روبهروی سه طاق صفا قرار دارد، 22 ذرع آهنی است.نووی یادآور شده است که: پهنای پلههایی که در صفا قرار دارد، حدود پنجاه پا (فوت) است. ازرقی نکاتی درباره پلههای صفا و مروه آورده که ذکر آنها خالی از لطف نیست. او در روایتی از خود میگوید: جدّم احمدبن محمّد گفته است: صفا و مروه یکپارچه بوده و کسی که به سعی میپرداخت (بدون هیچ مانعی) از صفا به مروه میرفت و بنا یا پلهای در این فاصله وجود نداشت تا اینکه در زمان خلافت ابوجعفر منصور عباسی، عبدالصمدبن علی پلههای آنجا را بنا کرد که تا به امروز وجود دارد و او نخستین کسی بود که پلهها را ساخت. پس از آن و در زمان مبارک طبری در زمان خلافت مأمون، آهک اندود شد. ازرقی یادآور شده است که تعداد پلههای صفا چهارده عدد است
(1)(2)(3)
1- و پلههای مروه پانزده تاست. نک: اخبار مکه، ج 2، ص 119 و در رحله ابنجبیر ص 84: پلههای مروه، پنج عدد است.
2- رحله ابنجبیر، ص 84
3- تهذیبالاسماء و اللغات، ج 1، ق 2، ص 181
12- عَرَفَه؛ که جای وقوف حاجیان است و خارج از حرم (مکه) و نزدیک آناست.در تاریخ ازرقی وادی عُرَنَه (با نون) و در برخی نسخههای آن وادی عرفه (با فاء) آمده است. محبّ طبری با ذکر این مطلب در «شرح تنبیه» میگوید: در نسخه معتبری چنین یافتم و وادی عرفه (به فاء) است و عین آن مفتوح است. استاد ما ابوعمرو بن صلاح این مطلب را ذکر کرده و افزود است: این وادی تا محلّ تقاطع وصیف ادامه دارد و پس از تأکید بر این نکته میگوید: و دشت عُرَنَه و وادی عُرَنَه هر دو به عُرَنَه (به ضم اوّل و فتح دوّم و سوّم) اضافه شدهاند.محبّ طبری میگوید: به نظر من در این مورد جای تأمل است؛ زیرا او با این کار
ص: 533همراه با نیزههای قائم، کسی را که در مسجدالحرام بود نمیدید مگر نوک نیزههایشان را ولی امروزه میتوان بدون این که از پلهای بالا رود کعبه را مشاهد کند. وجه استدلال نیز مطلبی است که اشاره کردیم و آن اینکه سلیمان بن خلیل و نووی از نظر زمانی به هم نزدیک هستند و سلیمان نزدیک به پانزده سال زودتر از نووی وفات یافته است و اگر در زمان وی میشد کعبه را به دلیل بلندی زمین، بدون بالا رفتن از پلهها مشاهده کرد، در عصر نووی نیز چنین بوده است.11- جاده ضَبّ؛ که مستحب است حاجیان در رفتن به عرفه، از این جاده عبور کنند و آن راهی است میانبر از مزدلفه تا عرفه که از پایین مأزمین (یا مأزمان) در سمت راست رو به عرفه میباشد. ازرقی این جاده را چنین معرفی کرده است: استحباب طی کردن آن برای حجاج به دلیل روایتی است که طبق آن پیامبر صلی الله علیه و آله زمانی که از منا قصد عرفه کرد، از آن گذشت. این مطلب را ازرقی از برخی مردم مکه نقل کرده است و از عطا نیز روایت کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله از این جاده عبور کرده و گفته است. راه (حضرت) موسیبن عمران علیه السلام است.
(1)
(2)
1- اخبار مکه، ج 2، ص 193
2- عرنه به ضم اول و فتح دوم و سوم میان علمین که حد عرفه است و علمین که حد حرم است، قرار دارد.
ص: 535افزوده است، محل وقوف در عرفه را و احتمالًا وسط آن را مشخص ساخته است و چه بسا سخن او که از عُرَنَه نام برده، به عَرَفَه تغییر یافته و گمان رفته که عرفه (به فاء) غلط است، در حالی که چنین نیست و همان عرفه است و استدلال او نیز تأییدی بر همین نکته است.گفتنی است حدّ عرفه از سمت مکه، که چنین اختلافی در آن وجود دارد، در حال حاضر کاملًا روشن است و آن دو نشان میان «علمین» است که حد حرم از سوی عرفه را نشان میدهد، که پیش از این، سه نشان (علم) بوده که یکی از آنها در طرف «مغمّس» افتاده است که جای آن هنوز وجود دارد و من در همانجا سنگی افتاده دیدم که روی آن نوشته شده بود: شاهزاده سپهسالار بزرگ مظفرالدینبن زیدالدین حاکم اربل مأمور امیرالمؤمنین، فرمان بنای این سه نشان را در فاصله انتهای سرزمین عرفه و وادی عُرَنه صادر کرد و حُجّاج خانه خدا حق ندارند تا پیش از غروب آفتاب، از این نشانها، فراتر روند و این در تاریخ شعبان 605 بوده است. و مانند همین نوشته سنگی را بر روی سنگ دیگری که در کنار یکی از آن دو علمِ (نشان) دیگر افتاده بود، دیدم. بر این دو عَلَم نوشته شده است: «فرمان بنای دو نشان عرفات» و آنگاه نویسنده افزوده است: «این فرمان از سوی مستظهر عباسی است» و سپس میگوید: «در سال 634 انجام شد».
ص: 536
ص: 537از سمت جبلالرحمه، 37 ذرع آهنی برابر 42 ذرع و دو هفتم ذرع دستی است و از «موقف المحامل» در عرفه تا رکن مسجد نَمِرَه که در کنار عرفه و جاده قرار دارد 3395 ذرع و یک چهارم ذرع (آهنی) است که برابر با 3876 ذرع دستی و به اندازه یک میل و سه چهارم یک هفتم میل به اضافه دو ذرع- با احتساب هر میل 3500 ذرع- است.و از دیوار باب بنیشیبه تا موقفالمحامل در عرفه 43088 ذرع و یک هفتم ذرع دستی است و با احتساب هر میل برابر با 3500 ذرع، دوازده میل و یک پنجم و یک دهم و یک صدم میل به علاوه سه ذرع و یک هفتم ذرع است و فاصله آستانه باب معلّاة تا موقفالمحامل در عرفه 40961 ذرع و یک هفتم ذرع دستی و با احتساب هر میل برابر با 3500 ذرع، یازده میل و سه پنجم میل و یک دهم میل و یک پنجم یک هفتم یک دهم میل به علاوه یک ذرع و یک هفتم ذرع است.توقف بر کوهی که در عرفه است و به آن جبلالرحمه میگویند، هیچ فضیلتی ندارد؛ زیرا مالک وقوف بر کوه عرفه را مکروه دانسته است. صعود از این کوه دشوار است لیکن وزیر جواد اصفهانی راه آن را (نسبتاً) هموار کرد و در آن مسجدی و حوضی بنا کرد. گنبدی که در حال حاضر در آنجا وجود دارد، در سال 799 و پس از سقوط گنبد قبلی، در سال پیش از آن بنا گردید و بنای آن از هزینهای که ملک ظاهر برقوق، حاکم مصر برای آن منظور کرده بود، انجام نشد. من ندانستم که (بار اوّل) این گنبد چه هنگام بنا گردید، ولی بنا به گفته ابنجبیر، این گنبد در سال 579 وجود داشته و او یادآور شده که این گنبد منسوب به «امّ سلمه» بوده است.
(1)
مسجد عرفه و حکم توقف در آن
مسجد عرفه، همان مسجدی است که در روز عرفه، امام جماعت در آن به نماز میایستد و این مطلب که پیشتر گفتیم: «این همان مسجد عرفه است»، با سخن ازرقی در
1- رحله ابنجبیر، ص 153
ص: 539صادر کرد. وجه منافات نیز با توجه به گفته فقها درباره این مسجد این است که رکن مسجد یادشده از کنار عرفه تا روبهروی دو نشان فعلی 774 ذرع و ربع ذرع آهنی و یک هشتم ذرع و بالغ بر 885 ذرع دستی است و اگر این نشانها، علامت حدّ عرفه باشند، لازم میآید که مسجد یاد شده داخل عرفه واقع نباشد، فاصله میان مسجد و نشانهای یاد شده نیز چنین است و با آنچه فقهای مزبور گفتهاند مغایرت دارد.به این مسجد، مسجد ابراهیم علیه السلام نیز میگویند و ابراهیمی که این مسجد بدان منسوب است، همان حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام است و این مطلب از سخن ازرقی در چند جا، بر میآید و رافعی و نووی نیز بدان تصریح کردهاند و البته قاضی عزالدینبن جماعه این را رد کرده و گفته است: این مطلب بیاساس است. شیخ جمالالدین نیز استاد رافعی و نووی را که این مسجد را به حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام نسبت میدهند، بر خطا میداند و یادآوری میکند که ابنسراقه نیز پیش از آنها، همین اشتباه را در کتاب خود «الأعداد» مرتکب شده است و آنچه اسنوی و ابنجماعه گفتهاند، جای تأمّل است؛ زیرا با مضمون سخن ازرقی تعارض دارد، حال آنکه سخن او در این زمینه، حجت است و علاوه بر این چندین تن از علمای بزرگ؛ از جمله ابنمنذر که سلیمان بن خلیل از وی نقل کرده، با ازرقی در اینباره نظر موافق دارند.ازرقی تاریخ بنای این مسجد را ذکر نکرده است. ابنعبدالبرّ یادآوری کرده که این مسجد، ده سال پس از بنیهاشم ساخته شده است. شیخ خلیل در توضیح خود بر «مختصر ابنحاجب» این خبر را از ابنعبدالبرّ نقل کرده و در تفسیر آن میگوید: این مسجد ده سال پس از بنی هاشم ساخته شده؛ زیرا این گفته چنین توهمی را پیش میآورد که پس از انقراض ایشان ساخته شده است و در نتیجه (باید گفت) که این مسجد در اوایل دهه پنجاه (قرن دوم) ساخته شده است.
(1)
(2)
1- اخبار مکه، ج 2، ص 202
2- در «مرآة الحرمین» آمده است: مسجد عرفه را وزیر محمدبن علیبن منصور معروف به جواد اصفهانی در سال 559 ساخته است، به نقل از کتاب «منائح الکرم» مرآة الحرمین، ص 44
طول مسجد عرفه از در تا دیوار قبله، 191 ذرع و یک چهارم است و عرض آن از وسط دیوارها یک سوّم کمتر از 140 ذرع و ارتفاع محراب آن یک سوم کمتر از شش ذرع که به اندازه دو ذرع (این محراب) وارد دیوار شده است یک هشتم کمتر از سه ذرع پهنا دارد. منبر آن دارای ده پله است که با سنگ ساخته شده و ارتفاع این منبر تا پله بالایی چهار ذرع و نیم است که ذرعهای یاد شده همگی ذرع آهنی است که پیشتر توضیح داده شد. همه این مسجد روباز است و رواقی ندارد. ازرقی در تاریخ خود ویژگی این مسجد در زمان خود و نیز اندازههای آن را به ذرع دستی بیان کرده است و ما در اصل این کتاب، سخن او را آوردهایم و در اینجا تنها به اندازههای آن (مسجد) بسنده کردیم؛ زیرا بسیار گویا هستند. این اندازهگیریها در حضور خودم بوده است.
(1)
ص: 540
مسجد عرفه و ویژگیهای آن
نامگذاری عرفه و حکم سکونت در آنجا
وجه تسمیه عرفه، به دلیل آشنایی آدم و حوا در آن بوده است؛ زیرا حضرت آدم علیه السلام در هند هبوط کرد و حوّا در جدّه و این دو در آنجا (عرفه) با هم آشنا شدند. این را ضحّاک گفته است. نیز گفته شده: به این دلیل بوده که جبرئیل علیه السلام مناسک (حج) را در روز عرفه به حضرت ابراهیم خلیل معرفی کرد و شناساند و نیز گفته شده که مردم در اینجا به گناهان خود اعتراف میکنند و سخنهای دیگری نیز گفته شده که همه را- که بالغ بر 9 نظر میشود- در اصل این کتاب آوردهایم.اما در مورد جمع و صرف این کلمه؛ یعنی عرفه، گروهی از علما از جمله نووی این کار را جایز دانسته، میگویند: جمع آن عرفات است هر چند خود یک مکان است و هر بخش آن را عرفه مینامند. از این رو جمع آن همچون قصبات (که جمع قصبه است) متداول است. نحویها میگویند: میتوان صرف این کلمه (عرفه) را ترک کرد،
1- اخبار مکه، ج 2، ص 187 به بعد.
اما سکونت در آن جایز نیست و زمینهای (عرفه) غیرقابل مالکیت است و این نکته را حسینبن علی طبری گفته و ابنخلیل از وی نقل کرده است. علت آن را نیز در آن میداند که این مکان جای پرستش و عبادتگاه عموم مردم و همچون مسجد است.نووی در اینباره سه نظر را مطرح کرده و گفته است: از همه درستتر منع مطلق این کار (سکونت) است و این نظر به مذهب (مالکی) نزدیکتر است.13- عُرَنَه؛ جایی است که حُجاج نباید در آن توقف کنند و از عَلَمین که حد عرفه شمرده میشود آغاز میگردد. این عَلَمین در واقع مرز حرم (مکه) از این سمت هستند.ابنحبیب مالکی یاد آور شده که دو عَلَم جزء حرمند، ولی این سخن بنا بر نظر محبّ طبری در «القری»،- که معتقد است آنها به نظر مالک، جزء عرفهاند- درست نیست.ابنمنذر نیز همین نکته را از مالک نقل کرده است، هر چند در صحت این نظر جای تأمّل است؛ زیرا مالک در جواز وقوف در مسجد عرفه- به رغم این که در این باره اختلاف نظر وجود دارد- سکوت اختیار کرده است. آیا مسجد عرفه از عرفه است یا از عُرَنَه؟ یا این که بخشی از عرفه است و بخشی دیگر از عُرَنَه؟ بنابراین چگونه میشود که همه عرنه (با نون) از نظر مالک، از عرفه باشد؟ ممکن است کسی که این نظر را به وی نسبت داده قائل به این است که عرنه (به نون) از عرفه است و این نظر را از جواز مالک نسبت به وقوف این مسجد برداشت کرده است. دلیل این احتمال آن است که ابنجلّاد یادآور شده که وقوف در وادی عُرَنه مکروه است. او میگوید: کسی که در این مکان توقف کرد، وقوف در آن را جایز دانسته است و وادی عرنه همان مسجدی است که امام (جماعت) در آن نماز میخواند. این که مالک، وقوف در این مسجد را جایز دانسته است، مستلزم آن نیست که او همه عرنه را جزو عرفه دانسته باشد؛ زیرا احتمال دارد- به
ص: 541همچنانکه میتوان از صرف کلمه عنایات و اذرعات به عنوان اینکه اسم مفردِ یک بقعه است، درگذشت.
(1)
1- تهذیبالاسماء و اللغات، ق 2، ج 2، ص 56
ص: 543عادت کرده و از پلههایی که در وسط آن قرار دارد و مردم در آنجا ازدحام میکنند، پایین میآیند، انجام ندهد؛ زیرا این کار بدعت است و برای پایین آمدن باید از همان پلههایی که بالا رفته است، استفاده کند.ابوعمروبن صلاح یادآور شده است که قُزَح کوه کوچکی در انتهای مزدلفه است.سپس میگوید: مردم به جای توقف در این مکانی که گفتیم در جایی که در وسط مزدلفه ساخته شده، توقف میکنند که در این سال به آن مکان نرفتند. محبّ طبری میگوید:ظاهراً- و همچنانکه گفته شد- این مکان بالای کوه قرار دارد و مشاهده حضور نیز صحت این امر را تأیید میکند و از آنچه جز آن گفته شده است؛ چیزی ندیدم. این بود متن سخن محبّ طبری که در کتاب وی «القری» نیز مانند آن آمده است.نووی نیز در «الإیضاح» گفته است: بهتر آن است که حاجیان با توقف بر بنایی که ایجاد شده است، به سنت عمل کنند. ما در اصل این کتاب ویژگیهای بنای قدیم و جدید را که روی قزح ساخته شده و نیز نوع سوخت (روشنایی) را که در آن به کار میرود، بیان کردهایم و در اینجا به بخشهایی از آن اشاره میکنیم.اما ویژگی بنایی که اکنون بر قزح قرار دارد: این بنا، مربّعی شبیه مناره است که در بالای آن بیست و دو کنگره وجود دارد که هفت کنگره در جهت قبله و پنج کنگره در هر یک از جهات دیگر است و پلّههایی هم از داخل و هم از خارج دارد. تعداد پلههای بیرونی بیست و چهار عدد و پلههای داخلی بیست عدد است. ارتفاع این بنا سیزده ذرع آهنی است که در اندازهگیری پارچه در مصر و مکه به کار میرود. این ارتفاع از زمین تا بالای کنگرهها را شامل میشود. ارتفاع این بنا از زمین تا بالای پشتبام بدون کنگرهها تقریباً دو ذرع و نیم کمتر است. اندازه هر ضلع این مربع، دوازده و نیم ذرع آهنی است، جز آن که ضلع جهت شرقی به اندازه یک سوم ذرع از بقیه کمتر است. این اندازهها و ویژگیها که بیان کردیم در ربیعالأول سال 811 بوده که با حضور خودم صورت گرفته
(1)
1- یعنی سال 811 ه. ق. همان سالی که فاسی خود ابعاد این مکان را مورد اندازهگیری قرار داد.
بیان کرده، متفاوت است و ما از این جهت که گویاتر است آن را نقل کردیم. من ندانستم که این بنا در چه تاریخی ساخته شده است. به گفته ابنعبد ربّه در «العِقدالفرید» این بنا را در جاهلیت، جدّ پیامبر صلی الله علیه و آله قُصَیِّ بنکِلاب ساخته بود.اما درباره نوع سوختی که در آن قرار داده میشود. در زمان خلافت رشید، شمع در آن روشن میکردند. وقتی رشید وفات یافت، چراغهای بزرگ و پس از آن، چراغهای کوچک روشن میکردند. این بود خلاصه گفتههای ازرقی درباره روشنایی و سوخت مورد استفاده در آن. ازرقی اشاره کرده است که در زمان خلافت رشید، آتش و هیزم در آن روشن میکردند و ندانستم که منظور وی در زمان جاهلیت بوده است یا در زمان اسلام.فاصله میان قُزح و باب بنیشیبه و نیز فاصله میان قزح و باب مُعَلّاة را در بحث مشعرالحرام بیان خواهم کرد. بنا به روایتی که از حضرت علیبن ابیطالب]« [آمده و در آن گفته شده که پیامبر صلی الله علیه و آله وقتی در «جمع» آمد، به قزح آمد و بر آن ایستاد و فرمود:این قزح و اینجا محل توقف است و همه جای جمع، محل توقف است. روایت یاد شده را ابوداود و ترمذی آوردهاند و ترمذی افزوده است: روایت حسن و صحیحی است.15- کَداء؛ جایی که مستحب است فرد مُحرم از آن وارد مکه شود. آنجا راهی کوهستانی است در بالای مکه و از آنجا به سمت قبرستان معروف ابطح سرازیر میشوند
ص: 544است. این ویژگی با آنچه ازرقی
(1)(2)
(3)(4)
(5)
(6)(7)
1- نک: اخبار مکه، ج 2، ص 188
2- این مطلب را در «العقد الفرید» ندیدم.
3- در اخبار مکه «هیزم» آمده است.
4- اخبار مکه، ج 2، ص 187
5- جمع به فتح اول و سکون دوم همان مزدلفه است و بخاطر جمع شدن مردم در آن، چنین نامی گرفتهاست.
6- سنن ابیداود، ج 2، ص 193، شماره 1935، کتاب المناسک.
7- شماره 885 فیالحج، باب «ماجاء انّ عرفة کلّها موقف».
ص: 546مهدی آخرین کسی بود که دیوارها و پلههای آن را بنا کرد. فاکهی این مطلب را یادآوری کرده و در اینباره که نخستین بار معاویه این (راه کوهستانی) را هموار کرده باشد، ابراز تردید کرده است. او همچنین گفته است: گفته میشود ابنزبیر نخستین کسی است که آن را هموار کرده است. در نتیجه از سخنان ازرقی و فاکهی معلوم میشود که راجع به نخستین کسی که این راه کوهستانی را هموار کرده است دو نظر وجود دارد.در سال 811 یکی از مقیمان مکه این راه را هموار ساخت و در نیمه دوم سال 817 راهی جز آنچه که وجود داشت، ایجاد نمود. این راه در سمت چپ کسی قرار دارد که از راه کوهستانی به سوی قبرستان و ابطح سرازیر گردد. پیشتر راه بسیار تنگی بود، ولی با تیشه و کلنگ، (دیواره) کوههای اطراف کنده شد و جاده پهنتر گردید وگنجایش چهار ردیف شتر باردار را پیدا کرد. حال آنکه قبلًا تنها گنجایش یک نفر شتر را داشت. زمین این جاده با خاکی که به آنجا آوردند، هموار شد و مردم بیشتر از آن راه معمولی از آن استفاده کردند.میان این دو راه، دیوارهای از سنگهای چیده شده درست کردند. در جاهایی از این جاده، قبرهایی وجود داشت که بدین ترتیب پنهان گردید.16- کُدّی؛ جایی است که مستحب است روندگان این جاده از آنجا خارج شوند و آن راهی است کوهستانی در پایین مکه که بنا به گفته محبّ طبری در «شرح التنبیه» دروازه معروف به «شبیکه» بر روی آن بنا شده است. او میگوید: کُدّی که حاجیان از آن خارج میشوند، مضموم و با الفِ مقصوره است و آن دروازه مکه که به طرف تنعیم باز میشود، روی آن بنا شده است. دروازه مکه که محبّ طبری به آن اشاره کرده، همان باب شبیکه است؛ زیرا بیشتر مردم از همان جا به عمره تنعیم میروند. نووی نیز در تأیید مطلب محبّ طبری از نظر ضبط این نام و جای آن، مطلبی دارد. او در «الإیضاح» باب سوم آورده است. چهارم: سنّت آن است که مُحرم از راه کوهستانی کداء که در بالای مکه است- و از آنجا سوی قبرستان سرازیر میشوند- وارد مکه شود و زمانی که عازم شهر خویش است، از راه کوهستانی کُدّی (به ضم و قصر و تنوین) که راهی در پایین مکه
ص: 547در نزدیکی کوه قعیقعان به طرف ذیطوی است، خارج گردد.قاضی بدرالدینبن جماعه در «منسک» خود مطلبی با این مضمون دارد که کدی همان راه کوهستانی است که جای معروف به قبر ابیلهب در جاده عمره، در آن واقع است. متن سخن ابنجماعه چنین است: از راه کوهستانی کُدی (به ضمّ اول و قصر الف) در پایین مکه خارج گردد، این همان راه کوهستانی است که از دروازه معروف به باب شبیکه به مکه میروند و همان راهی است که به طرف رجمگاه معروف به قبر ابیلهب، میروند و نیز از آنجا به «زاهر» که پیش از این بدان اشاره شد میروند و عمرهگزاران نیز از همین راه خارج میشوند. این سخن ابنجماعه با آنچه که محبّ طبری- که خود در این گونه مسایل صاحبنظر است- آورده، ناسازگار است. هم از همین راه کوهستانی بود که قیس بن سعدبن عباده روز فتح مکه- بنا به گفته ازرقی - از آن وارد مکه شد. مطلبی هم در اینباره که حسان بن ثابت در شعر پیش گفته خود راجع به کداء، این راه کوهستانی؛ یعنی کُدا را مدّ نظر داشته است و شعری هم که آورده با آنچه که فاکهی نقل کرده تفاوت دارد او اینگونه مینویسد:عدِمْنا خَیْلَنا انْ لم تَرَوْها تُثِیرُ النّقْعَ موعدُها کَداءُدر پایین مکه راهی کوهستانی است که به آن کُدَیٌّ (به ضم اول و تشدید و تنوین یاء) گویند، که از آن به سمت یمن میروند. محبّ طبری با ذکر این نکته میگوید:دروازه مکه که مردم یمن از آن رفت و آمد میکنند، بر این راه ساخته شده است. این سخن وی در «شرح التنبیه» است، امّا در «القری» میگوید: و سوم کُدَیّ (به ضم اول و تشدید یای مصغّر) جایی در پایین مکه است. کُدَیِ اول و دوم مشهوراند و سوّمی همان است که به سمت یمن (از مکه) خارج میشود و ضبط آن از سوی محققان؛ از جمله ابوالعباس احمدبن احمر عُذْرِی چنین است. او این مطلب را برای کارشناسان مکه بازگو میکرد. این مطلب را حُمَیْدی از وی نقل کرده است. این گفته او که دروازه مکه؛ یعنی
(1)
1- اخبار مکه، ج 2، ص 286
صاحب «المطالع» شاهدی بر ضمّ اول کداء العلیا میآورد، گر چه مشهور به فتح اوّل است.فاکهی مطلبی دارد به این مضمون که: در بالای مکه مکان دیگری هست که به آن کداء میگویند و غیر از آن کداء؛ یعنی راه کوهستانی قبرستان است. وی میگوید: کداء، کوه مُشرِف بر گردنه مقابل قبرستان اهل مکه است که امروزه پایین آن خانههای عبدالرحمان بن یزید و ابنخلف خدمتکار عباسبن محمد است و تا دارالأراکه امتداد پیدا میکند. این مطلب را در شناساندن بخشِ مُعلّای یمانیِ مکه آورده و پیش از آن درباره کداء که در راه کوهستانی، در بخش شامی معلّای مکه قرار دارد، سخن گفته بود و از آنجا که این دو بخش در دو جهت متفاوت هستند، جای مورد نظر نیز دو تا است و در جای دیگری یادآور شده که کدا جایی در بالای مکه، غیر از کداء راه کوهستانی قبرستان است و اشارهای به ضبط این نام نمیکند. بدین ترتیب جاهای مطرح شده چهارتا است: دوتای آنها ارتباطی به مناسک حج ندارند و دو جای دیگر به مناسک حج مربوط میشوند که عبارتند از: کَدائی که همان راه کوهستانی قبرستان است و کُدائی که
ص: 548همان دروازهای که محل رفت و آمده اهل یمن است، بر راه کوهستانی به نام کُدیّ (به صیغه تصغیر) قرار دارد، با گفته مردم همخوان نیست؛ زیرا ایشان برآنند که آن راه، همان راه کوهستانی است که از آن به خمّ فرو میآیند و این خمّ، درّه مشهوری است و همان خُمّی نیست که پیامبر صلی الله علیه و آله در غدیر آن در فضیلت حضرت علیبن ابیطالب]« [فرمود:«مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ» بلکه جایی است در «جحفه» که در میان آن تا دروازه مکه- محبّ طبری بدان اشاره کرده است- دو تیررس فاصله است.از دیگر کسانی که از این مکان نام بردهاند، سلیمانبن خلیل است. وی میگوید: اما کُدَیّ (به صیغه تصغیر و به ضم کاف و فتح دال) کوهی است در پایین مکه که از آنجا به یمن میروند. آنچه در ضبط کَداءالعُلیا و کُدَیالسفلی- که باب شبیکه بر آن بنا شده است- گفتیم درست است. برخی کُداءالعلیا را با ضمّ کاف و کَدیالسفلی را به فتح کاف آوردهاند و نووی قائلان به آن را به غلط و تصحیف منتسب میکند.
(1)
1- تهذیبالاسماء و اللغات، ج 2، ق 2، صص 123 و 124
و امّا در مورد عمره آن حضرت صلی الله علیه و آله که از میقات جِعرانه صورت گرفته، از پایین مکه وارد و از همان جا خارج شد. این مطلب در خبر فاکهی آمده که به اسناد خود آن را آورده و در رجال این سلسله اسناد، کسی وجود دارد که او را نمیشناسم.17- مَأْزمان؛ (دو مأزم) که مستحب است حاجیان در بازگشت از عرفه، از این راه باز گردند و آن همان جایی است که امروز اهل مکه آن را مضیق (تنگه) میان مزدلفه و عرفه مینامند.صاحب «المطالع» مینویسد: مأزمان به صورت همزهدار و به صیغه تثنیه است.ابنشعبان میگوید: آنها، دو کوه مکهاند و جزو مزدلفه نیستند.نووی در «التهذیب» مینویسد: مأزمان دو کوه هستند در فاصله عرفات تا مزدلفه که میان آن، جاده است و مراد فقها در آن، همین جاده است و هنگامی که میگویند بر جاده مأزمین مراد همین جادهای است که میان آنها وجود دارد. امّا اهل لغت میگویند:«مأزمان» تنگراهی است میان دو کوه (نقل قول به اختصار).محبّ طبری در معنای آن گفته است: برخی مردم، ترکِ همزه مأزمین از سوی فقها را نادرست دانسته و آن را لهجهای دانستهاند. حال آنکه امر یقینی نیست. ترک همزه در اسم معنی، به اتفاق عربیدانان جایز است. اگر کسی با همزه بخواند درست خوانده و اگر همزه را تلفّظ نکند و با تخفیف بخواند و هر دو فصیح (و درست) است. ازرقی نیز یادآور شده که فاصله میان این دو کوه، یکصد ذرع و دوازده انگشت است. ابنخلیل نیز
ص: 549در جاده مدینه قرار دارد و خروج و ورود از آن به مکّه مستحب است؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله در حَجّةالوداع چنین کرد و در زمان فتح مکه (آن حضرت صلی الله علیه و آله) بنا به گفته ابناسحاق (در سیره خود) و ازرقی، از راه کوهستانی اذاخر در بالای مکه وارد گردید. موسیبن عقبه مطلبی دارد حاکی از اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله در روز فتح مکه از کَداء در بالای مکه وارد شد.زبیر بن عوام نیز چنین گفته است.
(1)
(2)
1- امام معافری، «السیرة النبویه»، ج 4، ص 91
2- تهذیب الاسماء و اللغات، ج 2، ق 2، ص 148
ص: 551مکه همان عقبه؛ یعنی حدّ منا، 9139 ذرع و سه هفتم ذرع دستی است و همین فاصله تقریباً نزدیک به رقمی است که ازرقی در اندازه منا گفته است و به گفته وی 7200 ذرع است. محبّ طبری و ابنخلیل یادآور شدهاند که از آن جهت این مکان محسّر نامیده شده که فیلهای اصحاب فیل در آنجا خسته شده و از پای درآمدند.گفتنی است: در این مورد باید تأمل کرد؛ زیرا ابناثیر در «نهایةالغریب» آورده است که فیلها وارد حرم (مکه) نشدند. و این مطلب را ذیل ماده «حبس» مطرح کرده و گفته است. آن فیلها را حبس کننده فیلها، حبس کرد. ازرقی یادآور شده است که مساحت وادی محسِّر 545 ذرع (مربع) است. ائمه چهارگانه اتفاق نظر دارند که شتاب کردن در عبور از این مکان، به اندازه پرتاب یک سنگ برای پیاده و سواره، مستحب است. رافعی وجه ضعیفی را بیان کرده و گفته است: برای فرد پیاده شتاب کردن استحبابی ندارد. اساس استحباب شتاب در این مکان، فعل آن حضرت صلی الله علیه و آله است که البته در برخی احادیث نکاتی در خلاف آن آمده است، ولی احادیث حاکی از شتاب کردن پیامبر صلی الله علیه و آله بیشتر و درستترند و از این نظر که اثباتی هستند، بر روایاتِ مخالف مقدّم دانسته شدهاند. در مورد علت شتاب دادن آن حضرت به مرکب خود در این مکان، اختلاف دارد. گفته میشود: ممکن است برای این بوده که این مکان، از پهنای بیشتری برخوردار بوده است و نیز گفته شده که آن حضرت این کار را برای آن کرد که این مکان مأوای شیاطین است و برای همین آن حضرت صلی الله علیه و آله شتاب در آن را مستحب دانست. ممکن است در این شعر که عمربن خطاب که آن را به هنگام عبور از عرفه به مزدلفه سرود، اشاره به همین نکته باشد:إلیک تعدو قلقاً وضینها مخالفاً دین النصاری دینها
(1)
(2)(3)
1- اخبار مکه، ج 2، ص 186.
2- ابن اثیر، «النهایه» باب «الحاء مع الباء».
3- اخبار مکه، ج 2، صص 189- 190.
؛ که مستحب است حاجیان پس از فراغت از منا، در آن فرو آیند و آن مسیلی است میان مکه و منا که به مکه خیلی نزدیکتر است. ازرقی در مورد محدوده آن از سمت مکه، سخن گفته است، ولی این شبهه را پیش آورده که به محدوده آن از سمت منا اشاره کرده است. متن نوشته وی از این قرار است: حد محصّب از حجون به بالا در بخش چپ رو به منا تا حائط خرمان مکان مرتفعی پشتِ تنگه است. حَجُون مورد اشاره در اینجا، همان کوهی است که پیشتر از آن یاد کردیم و گفتیم یکی از دو کوهی است که میان آنها تنگهای قرار دارد که مردم به آن «شعب العفاریت» میگویند و در معلّاة در سمت راست کسی است که به منا میرود و یکی از آن دو کوه معروف به جبل ابنعمر است؛ زیرا گفته میشود: قبر عبداللَّهبن عمربن خطّاب در آن قرار دارد. این کوه در سمت راست کسی است که وارد تنگه یاد شده میشود و اگر حجون در این جایی که گفتیم قرار داشته باشد، حد محصّب از سمت مکه- بنابه مضمون گفته ازرقی در نقل قول پیش گفته، در آن قرار خواهد داشت.شیخ تقیالدینبن صلاح در «منسک» خود ونیزشیخ محیالدین نووی در «الایضاح» و نوشتههای دیگر و نیز محبّالدین طبری در «القری» مطالبی در این باره آوردهاند که گویا حد محصّب از سمت مکه پایینتر از جایی است که در توضیح حجون گفته شد.متن سخنابنصلاح چنیناست: محصّب درابطحاست، در فاصله و میان کوهیکه قبرستان مردم مکه در آن است تاکوه روبروی آن، در بخش چپ، رو به منا و به طرف بالای دشت. قبرستان جزو این منطقه نیست و از آن جهت محصّب نامیده شده است که
ص: 552بنا به نظر نووی و دیگران، محسِّر با میم مضموم و حاء مفتوح و سین مشدّدِ مکسور خوانده شده است.19- محصّب
(1)(2)
1- المحصِّب: به ضم اول و فتح دوم و صاد مشدّد، اسم مفعول از الحصباء است والحصْب به معنای ریگانداختن، مسیلی است میان مکه و منا.
2- اخبار مکه، ج 2، ص 160
ص: 554ریگها بر اثر سیل در آن جمع میشود و جای قبرستان از این ویژگی برخوردار نیست.دلیل صحت این تفسیر نیز آن است که محصّب همان «ابطح» و به قول محبّ طبری «بطحاء» است و تردیدی هم نیست جایی که ما بدان اشاره کردیم، در شمار «ابطح» است.ازرقی در باره حدّ محصّب از سمت منا نیز سخنی دارد که گویا این حد تا حائط خرمان- که همان «اودان» معروف به «خرمانیه» در بالای معابده است- امتداد مییابد و اینکه از مطالب ازرقی برمیآیدکه مکان را حد محصب برشمرده، سخن او در بیان حد آن از سمت مکه است که آن را حائط خرمان دانسته است. نیز احتمال میرود به حد و مرز آن کاری نداشته و تنها در این صدد بوده که روشن سازد: جاییکه از محصّب پایین میآید، در سمت چپ کسی قرار دارد که به منا میرود و نیز در سمت چپ کسی قرار است که رو به حائط خرمان رهسپار است. البته این احتمال قویتر است.از مطلبی که از شافعی نقل شده، چنین متوجه شدم که حدّ محصّب از سمت منا، کوه عیره است وآن در نزدیکی سقاخانهای است که به آن «سَبیل السِّتّ» میگویند و جاده منا در سمت آن و به سمت منا است. متن گفته شافعی بنا بر آنچه که سلیمانبن خلیل از وی نقل کرده، چنین است: شافعی میگوید:محصّب در میان دو کوه قرار دارد: کوه عیره و کوهی که بر دروازه مکه در ابطح است و این سخن بنا به گفته ابوحامد در «التعلیق» است (پایان نقل قول از منسک ابنخلیل).این بدان معناست که حدّ محصّب از سمت کوه قبرستان و کوه عیره، همان حدّ میل (نشان) دوّم از میلهایی است که ازرقی از آن نام برده و میان باب بنیشیبه و توقفگاه امام در عرفه قرار دارند؛ زیرا او وقتی به ذکر این میلها و میل دوم در حدّ جبل عیره میپردازد و میگوید: در محلّ عیره کوهی قرار دارد که پای میل (نشان) سمت راست رو به منا است. ما فاصله میان باب بنیشیبه تا سقاخانهای را که به آن «سبیل السِّتّ» میگویند، اندازه گرفتیم که دو میل شد و هر میل 3500 ذرع است و نتیجه گرفتیم که کوه عیره در جای همین سقاخانه واقع است و این کوه از سمت منا است. اما این گفته صاحب
ص: 555«المطالع» که: «محصّب میان مکه و منا است و به منا نزدیکتر است» چنین چیزی نیست و نووی هم به این نکته اشاره کرده است.محصّب همان «خیف (دامنه) بنی کنانه» است که قریش در آنجا بر کفر همسوگند شدند.20- مروه؛ انتهای محلّ سعی است و به گفته ابوعبیداللَّه بکری در پای کوه قعیقعان واقع است. نووی هم میگوید: این مکان ابتدای کوه قعیقعان است. سلیمانبن خلیل و نیز محبّ طبری وجه تسمیه صفا و مروه را ذکر کردهاند. متن سخن سلیمانبن خلیل در این باره چنین است: (امام) جعفربن محمد]« [فرمود: حضرت آدم بر صفا و حوّا بر مروه فرود آمدند، آنجا را به نام آدم برگزیدند (مصطفی) و صفا نامیدند و اینجا را به نام حوا (مرأه) مروه نامگذاری کردند و جمع مروه، مروات است؛ مانند عشره و عشرات.متن گفته محبّ طبری نیز در توضیح اصل «حجرالأبیض البرّاق» چنین است؛ میگویند سنگی است که از آن آتش جرقه میزند و آن دو کوه (قعیقعان) را بدین نام نامیدهاند؛ زیرا چنین بودند.سپس میگوید: و بر صفا و مروه، بناهایی ساخته شده که (آن دو کوه را) پوشاندهاست؛ بهطوری که جز بخش کوچکی از آنها در صفا، چیزی دیده نمیشود. نیز میگوید: در برابر مروه نیز طاق بزرگی قرار دارد و ظاهراً به عنوان نشانی از حدّ مروه نهاده شده است وگرنه آنجا بودنش بیهوده است. اینکه آنجا حدّ مروه است، از گذشتگان به آیندگان نسل در نسل، رسیده است. حاجیان نیز (سعی خود را) براساس آن مطابقت دادهاند و سعی کننده باید که از زیر آن رد شود و تا بنایی که از زمین بالاتر است، بالا رود.باید گفت: بنای مرتفعی که محبّ طبری بدان اشاره کرده، مانند دکّهای است که پله دارد. او اندازه فاصله میان رکن حجرالأسود تا صفا و نیز فاصله میان صفا و مروه را ذکر
(1)
1- تهذیب الاسماء واللغات، ج 1، ق 2، ص 181، ماده «الصفا».
او تعداد پلههای صفا را نیز قید کرده و یادآور شده که دوازده پله سنگی است.بکری در باره پلههای مروه، همان مطالب را ازرقی آورده و ابنجبیر یادآور شده استکه پلههای مروه پنج تا است نووی نیز گفته استکه در مروه دو پله وجود دارد، ولی آنچه فعلًا دیده میشود یک پله است، طاقی هم که در مروه هست پس از سقوط آن در آخر سال 801 یا 802 بازسازی گردیده و بنای کنونی از دارایی ملک ظاهر برقوق و ماترک وی انجام گرفت و نام او بالای طاق به عنوان بانی، مرقوم شده است. در صفا نیز چنین است، ولی گمان نمیکنم که طاق صفا از نو ساخته شده باشد، بلکه تنها آهکاندود شده و تعمیر گشته است. علت تردید من نیز در آن است که در آخر سال 801، دوّمین سفر خود به دیار مصر و شام را از مکه انجام دادم. از پایین این طاق تا ابتدای پلهای که درون طاق در مروه قرار دارد، هفت ذرع و از زیر طاق مروه تا پشت آن به طرف قبله، هجده ذرع و دو سوم است، پهنای طاق نیز شانزده ذرع آهنی مصری است و به گفته شیخالإسلام عزالدین عبدالعزیزبن عبدالسلام و نیز شاگرد او شهاب قرافی، مروه از صفا با فضیلتتر است؛ زیرا ما در سعی بین صفا و مروه چهار بار قصد صفا ولی سه بار قصد مروه میکنیم (!) و هرجاکه عبادت بیشتر باشد، بافضیلتتر است. قاضی عزالدینبن جماعه گفته است که این سخن جای درنگ دارد و میگوید: بهتر است قائل به برتری صفا شویم؛ زیرا خداوند- سبحانه و تعالی- از آنجا آغاز کرده است و اگر قائل به برتری مروه باشیم به این دلیل که نحر و ذبح به آنجا اختصاص پیدا کرده است، از آنچه آن دو گفتهاند، مناسبتر خواهد بود.21- مُزْدَلِفَه؛ جایی است که حاجیان دستور دارند در آنجا وقوف کنند و پس از عرفه، شب را در آنجا بگذرانند و آن، جایی میان دو مأزم عرفه و محسِّر است. دو مأزم عرفه همان مکانی است که به آن مضیق میگویند. گروهی از علما این محدوده مزدلفه را
ص: 556کرده است و مروه نیز بیست و پنج پله دارد.
(1)
(2)
1- اخبار مکه، ج 2، ص 119
2- رحله ابنجبیر، ص 84
و امام شافعی در کتاب خود «الأم» گفته است: حدّ مزدلفه از مأزمان (دو مأزم) عرفات تا قُلّه محسِّر را شامل میشود و بدین ترتیب در سمت راست و چپ، جاهایی چون «قوائل»، «ظواهر»، «نجاد» و «وادی» همگی جزو مزدلفه هستند و به این جهت آن را مزدلفه میگویند که مردم در آنجا گرد هم میآیند و به هم نزدیک میشوند و نیز گفته شده به دلیل آن است که مردم در ساعاتی از شب به آنجا میروند. وجه تسمیههای دیگری نیز گفته شده است. به مزدلفه، «جمع» هم میگویند؛ زیرا مردم در آنجا جمع میشوند و گفته شده این نام به دلیل جمع شدن آدم و حوّا در آن است و نیز گفته شده به دلیل جمع دو نماز در آن است.در مزدلفه، پیرامون قُزَح مسجدی وجود دارد که مسجد کوچک و مربعی است و دیوارهای کوتاهی دارد. طول سمت قبله این مسجد یک سوم کمتر از 26 ذرع است، ولی عرض طرف چپ نمازگزار نسبت به عرض سمت راست، یک چهارم کمتر از پنج ذرع و عرض آن بیست و دو ذرع است.در طرف قبله این مسجد، محرابی است که در آن سنگی وجود دارد که روی آن نوشته شده است: «امیر یَلْبُغا الخاصکی» این مکان را در تاریخ ذیقعده سال 760 بازسازی کرد.ازرقی به ویژگیها و اندازههای ابعاد مسجد مزدلفه پرداخته وما متن سخن او را در اصل این کتاب نقل کردهایم. اندازههایی که از این مسجد ارائه گردید، با حضور خودم گرفته شده است و ذرع مورد اندازهگیری نیز ذرع آهنی است طول مزدلفه از محدوده کنار منا که همان وادی محسِّر است، تا محدوده آن در کنار عرفه- که ابتدای مأزمین است- 7780 و چهار هفتم ذرع است و فاصله دیوار باب بنیشیبه تا حد مزدلفه،
ص: 557که گفتیم یادآور شدهاند؛ از جمله عطا است که تاریخ ازرقی از وی نقل کرده
(1)
(2)(3)
1- اخبار مکه، ج 2، صص 191- 192
2- همان، ص 186 به بعد.
3- در اینجا و چند جای دیگر در تبدیل ذرع به میل، مؤلف ذرع آهنی و ذرع دستی را با هم در آمیخته است.
در حدیث پیش گفته حضرت علی]« [در ذکر قزح، نیز دلیلی براین مطلب وجود دارد زیرا قزح همان مشعرالحرام است.اما گفته ابنعمر که مشعرالحرام تمامی مزدلفه است و مانند این سخن، در بسیاری از کتاب های تفسیر وجود دارد و در تفسیر آیه: فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرام ... آمده که حمل بر مجاز شده است؛ محبّ طبری این نکته را یادآور شده است. به گفته جوهری و دیگران، تلفظ فصیحتر مشعرالحرام به فتح «میم» است و به کسر آن نیز تلفظ شده است، ولی جز به فتح نیامده است. مشعرالحرام به معنای جایی است که شکار و ... در آن حرام است. ممکن هم است که معنای آن حرمت باشد.آخرین مرمّت و بازسازی مشعرالحرام تا آنجا که من آگاهی یافتهام، در سال 759 یا 760 بوده است. از دیوار باب بنیشیبه تا حدّ مشعرالحرام از سمت مکه 25708 ذرع و چهار هفتم ذرع دستی است که بر حسب میل، با احتساب هر میل 3500 ذرع برابر با
ص: 558از سمت منا و مکه، 20507 و سه هفتم ذرع است که با احتساب هر میل برابر با 3500 ذرع، برابر با پنج میل به اضافه پانصد ذرع و سه هفتم ذرع میشود.22- مشعرالحرام؛ مستحب است حجاج برای دعا و ذکر، ظهر عید قربان، در مشعرالحرام توقف کنند و آن جایی معروف در مزدلفه و همان قُزَح پیش گفته است.حدیث بلند جابر، دلالت برآن دارد که مشعرالحرام، جایی از مزدلفه و همه آن نیست؛ زیرا او پس از بیان نزول پیامبر صلی الله علیه و آله در مزدلفه و گذراندن شب و خواندن نماز صبح در آن، میگوید: آنگاه سوار بر «قصوی» (نام شتر پیامبر صلی الله علیه و آله) گشت و به مشعرالحرام شد و رو به قبله ایستاد، دعا کرد و تکبیر و تهلیل گفت و خدا را به یگانگی یاد کرد و تا روشن شدن کامل هوا در آن، آنجا ایستاد و پیش از طلوع خورشید، آنجا را ترک کرد.
(1)(2)
1- این حدیث را مسلم رقم 1218 فیالحج، باب «حجةالنبی صلی الله علیه و آله» و ابوداود رقم 1905 و 1907 و 1908 و 1909 در «المناسک»، باب «صفحة حجهالنبی صلی الله علیه و آله» و نسائی ج 5، صص 143 و 144 در باب «حج» و ابنماجه رقم 3074 فی «المناسک» باب «حجة رسولاللَّه صلی الله علیه و آله» آوردهاند.
2- سنن ابوداود، رقم 1935 و ترمذی، رقم 885 در باب حج.
طواف را مورد بازسازی قرار داد و نام وی در سنگ مرمری در فاصله رکن یمانی و حجرالأسود حک شده است.از خلفا نیز مستنصر عباسی در سال 631 آن را مرمّت کرد و نام وی نیز در حفره کنار درِ کعبه نوشته شده است.فاکهی نخستین کسی را که محل طواف را سنگفرش کرده و نیز مقدار آن و آنچه که در آنجا گذاشته میشد، روشن ساخته است. او با عنوان، فرش محلّ طواف با چه چیز است؟ میگوید: برخی مردم مکه میگویند: وقتی عبداللَّهبن زبیرکعبه را بنا کرد و از این کار فراغت حاصل کرد، آن را با مشک خوشبو ساخت و زمینش را از داخل فرش کرد.
ص: 559هفتصد میل و یک پنجم میل و یک هفتم میل به اضافه هشت ذرع و چهار هفتم ذرع است و از آستانه باب مُعَلّاة تا حدّ سمت مکه مشعرالحرام، 23671 ذرع و چهار هفتم ذرع است که با احتساب هر میل 3500 ذرع برابر با شش میل و پنج هفتم میل و یک دهم میل به اضافه شش ذرع و چهار هفتم ذرع میشود.23- مطاف؛ (محل طواف) که در کتب فقها آمده است و آن در فاصله کعبه و مقام حضرت ابراهیم علیه السلام و به همین اندازه از همه طرف های کعبه است. شیخ ابومحمد جوینی که ابنصلاح در «منسک» خود از وی نقل کرده، تعریف یاد شده از مطاف را آورده و میگوید: شیخ ابومحمد گفت: مطاف معمولی- که باید در میانه آن حرکت کرد و غیر قابل انکار است و نباید از آن خارج شد- در فاصله بین کعبه و مقام قرار دارد و در هر طرف نیز معمولًا نشانهایی وجود دارد تا مردم به هنگام طواف از محدوده آن تجاوز نکنند.گفتنی است: این مکان با سنگ تراشیده در اطراف کعبه، از هر سو، فرش شده است و این کار چند بار تکرار شده تا به وضعی که امروزه هست، رسیده است و در سال 766 نیز چنین شد. در این سال بخش بسیار بزرگی از آن، سنگ فرش شد و این کار از سوی ملک اشرف شعبان حاکم مصر صورت گرفت. از پادشاهان مصر نیز ملک منصور لاجین منصوری
(1)
1- ویدرسال 696 بهسلطنت رسید ودر سال 698 کشته شد. نک: «البدایةوالنهایه» ج 13، ص 348 وج 14، ص 3
ص: 561سمت یمانی و نیز فاصله میان وسط سمتِ یمانیِ کعبه تا آخر سنگفرش، هرکدام 27 و یک سوم ذرع است که همه این اندازهها به ذرع آهنی است که پیشتر از آن یاد شد.طوافکننده در طواف خود نباید از این محدودهها خارج شود؛ زیرا در «جواهر» ابنشاس و طبق مذهب امام مالک آمده است: از آن سوی زمزم و نیز از آن سوی رواقهای مسجدالحرام، نباید طواف صورت گیرد و اگر چنین کند، باید مادام که در مکه است (طواف خود را) تکرار کند و اگر به دیار خود بازگشت، لازم میآید قربانی دهد یا باید باز گردد و تکرار کند، دو نظر وجود دارد: ابنبشیر و ابنحاجب در «مختصر» خود نیز شبیه به این مطلب دارند و ما در اصل این کتاب، به جزئیات بیشتر این مسأله پرداختهایم.و اما مقدار طواف کعبه را ازرقی و سلیمان بن خلیل ذکر کردهاند و در این باره میان آنها اختلاف نظر وجود دارد. ازرقی یادآور شده است که هفت دور طواف کعبه 836 ذرع و بیست انگشت میشود. سلیمان بن خلیل نیز گفته است: فاصله محلّ طواف (طول محیط آن) برابر با 107 ذرع است. گفته سلیمانبن خلیل در مورد اندازه یک دور طواف، بدین معناست که طول هفت دور طواف بالغ بر 749 ذرع است که به میزان 87 ذرع و بیست انگشت از آنچه ازرقی گفته، کمتر است.ابنخرداذبه نظری همخوان با ابنخلیل دارد؛ زیرا میگوید: محیط کعبه 107 ذرع است که ممکن است ابنخلیل از او برداشت کرده باشد. والله اعلم.24- منا؛ جایی که حاجیان فرمان دارند تا در آنجا، وارد شوند و تا طلوع خورشید بر (کوه) ثبیر، در روز عرفه و روز عید قربان و روزهای تشریق بعد از آن، اقامت کنند و در شبهای ایام تشریق نیز در آن بمانند؛ زیرا رمی جمره نیز از بالای عقبهای که جمره عقبه در آن است صورت میگیرد و از آنجا تا وادی محسِّر، جزو منا محسوب میشود.این مرزبندی منا را عطاء بن ابیرباح طبق نقل فاکهی آورده است. فاکهی میگوید:زبیربن ابیبکر از یحییبن محمد ثوبان، از رباح، از زنجیبن خالد، از ابنجُرَیج، از عطا
(1)
1- مساحت کعبه، 418 ذرع ربع است. نک: اخبار مکه، ج 2، ص 290
ص: 563به شمار میروند 37 ذرع است .سپس میگوید: طول جاده بزرگ عقبه از دیوار روبهرویی آن 67 ذرع و پهنای این جاده بزرگ از جمره عقبه 36 ذرع است. فاکهی نیز در باره اندازههای طول و عرض منا، مطالبی مشابه گفتههای ازرقی آورده است. ازرقی یادآور شده که جاده میانی همان راه پیامبر صلی الله علیه و آله است که در روز عید قربان از آن از قُزَح راهیِ جمره عقبه گردید و تا مدتها از سوی راهنمایان حج طی میشد تا اینکه در سال 200 ترک گردید (پایان نقل قول به اختصار).در وجه تسمیه منا اختلاف نظر است. میگویند به خاطر خونهای ریخته شده در موسم حج در منا است؛ زیرا به معنای محل خونریزی است. این معنای مشهور آن است که اکثریت علمای اهل لغت و دیگران به گفته نووی برآن اجماع دارند. همچنین گفته شده نام منا به خاطر تمنّای بهشت از سوی آدم در این مکان بوده است. این دو قول در تاریخ ازرقی آمده است. نیز میگویند این نام به خاطر منّت خدای بر ابراهیم خلیل علیه السلام است که به جای فرزندش، قربانی برایش تعیین کرد و گفته شده به خاطر منت خدا بر بندگان برای مغفرت بر ایشان است. این دو قول نیز در «منسک» ابنخلیل آمده است و گفته شده که به خاطر گردهم آمدن مردم در آن است؛ چرا اعراب هرجایی را که مردم جمع شوند، منا میگویند. این را فاکهی به همین صورت بیان کرده است. نظریات دیگری نیز در این باره گفته شده که ما در اصل این کتاب، همه را باز گفتهایم. در صرف منا نیز اختلاف نظریه وجود دارد. ابنقتیبه در «أدب الکاتب» تنها به این بسنده کرده که میگوید: غیر قابل صرف است. و جوهری نیز در «صحاح»، تنها گفته است که منا مذکّرِ قابل صرف است وبهترین
(1)
(2)
(3)(4)(5)
1- اخبار مکه، ج 2، ص 186
2- همان، ج 2، ص 185
3- تهذیب الأسماء واللغات، ج 2، ق 2، ص 157
4- اخبار مکه، ج 2، ص 180
5- «تهذیب الاسماء»، ج 2، ق 157 به نقل از «ادب الکاتب»، ص 231
ابراهیمبن محمد دمشقی بهطور شفاهی در مسجدالحرام به منگفت که احمدبن ابیطالب از ابنالّلتّی از ابو الوقت، از داودی، از ابنحمویه، از عیسیبن عمر، از عبداللَّهبن عبدالرحمان دارمی، از اسحاق، از وکیع، از اسرائیل، از ابراهیمبن مهاجر، از یوسفبن ماهاک، از مادرش مسیکه- که از وی به نیکی یاد کرده- از عایشه نقل کرده که گفت: به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کردم: اجازه میدهید خانهای برای شما بسازیم تا سایهبانی باشد؟حضرت فرمود: خیر، اینجا اقامتگاه کسانی است که پیشتر آمدهاند. ابوداود از احمدبن حنبل و ترمذی این حدیث را آوردهاند. ابویُمْنبن عساکر پس از آوردن این حدیث میگوید: مفهوم این سخن دلالت برآن دارد که احیای هیچکدام از (زمینهای) موات منا جایز نیست و هیچ بخش از آن قابل مالکیت نیست و هیچ کس حق ندارد جایی از آن را به خود اختصاص دهد و حصاری دور آن بکشد یا خانهای برای خود بسازد. اهل مکه و
(1)
(2)
ص: 564نظر در صرف این کلمه مطلبی است که نووی بیان کرده و گفته که به کسر «میم» است و ما در اصل این کتاب مسأله را بازتر کردهایم.منا نام مکان دیگری نیز هست و ابوالفرج اصفهانی صاحب «الأغانی» اشعاری از لبیدبن ربیعه در باره «منا» نام برده با این مطلع آورده است:عفت الدّیارُ محلُّها فَمُقامها بمنَی تَأَبَّدَ غَوْلُها فرِجامهاسپس توضیح میدهد: «عفت» یعنی کهنه و فرسوده شد و «منا» جایی در بلاد عامر است نه در مکه.
حکم ساختن بنا در منا
1- برهان الدین ابوبکر ابراهیمبن محمدبن صدیق دمشقیِ شافعیِ صوفی، مؤذن جامعامویِ دمشق ساکنمکه و معروف به ابنرسام بود. وی متوفای سال 806 ه. است وتقیفاسی درتاریخ از او یاد کرده است. نک: «الضوء اللامع»، ج 1، ص 148- 147
2- عبدالصمدبن عبدالوهاببن حسینامینالدین دمشقی مکّیدرسال 686 ه. ق. وفاتیافت. نک: لحظ الألحاظ، ص 81 و 82
ص: 5661- شافعی گفته است: اگر این حدیث صحیح باشد، موافق با نظر من خواهد بود و حدیث وارد در نهی بنا در منا، قابل استدلال است؛ زیرا ترمذی آن را «حسن» دانسته و ابوداود در بارهاش سکوت اختیار کرده است. در نتیجه و بنا بر مبنای علمالحدیث، این حدیث صحیح نیز قابل استناد است و زمانی که شافعی قائل به آن میشود و به صورت نظر خود و یارانش در میآید، قابل انتقاد نیست؛ چرا که نووی نیز در چندین مسأله چنین کرده است و چه بسا در مورد عدم جواز احیای موات منا و مزدلفه که آن را با عرفه مقایسه کرده، چون علت حکم آنها را یکی میداند، همین امر صورت گرفته است.2- شکی نیست که شافعی به فرض مسلم داشتن بنای خیمه، این بنا را به کسی اختصاص نداده بود و در ازای سکونت (دیگران) در آن، اجارهای دریافت نمیکرد و بنای او در منا تنها برای سایهاندازی و حفظ کالاها و وسایل و ... بوده است و نمیتوان در بنای جای اختصاصی و گرفتن مزد از کسانی که در آن اقامت میکنند- که بسیاری از معاصران امروزه چنین میکنند- برآن استدلال کرد. همچنین درست نیست که چنین کسانی را از نظر شافعی دارای حسن نیت بدانیم.از قاضی حرم جمالالدین ابوحامد بن ظهیره - خدای او را حفظ کند- شنیدم که میگفت: جد مادری من ابوالفضل نویری قاضی مکه مراتب ناخشنودی خود را از بنا کردن در منا با من در میان میگذاشت و شدیداً این کار را نهی میکرد و فتوایی که شیخ نجمالدین عبدالرحمن بن یوسف اصفونی شافعی، مؤلف «مختصرالروضه» داده که منا در مورد جواز خرید و فروش و اجاره خانهای آن همچون جاهای دیگر است، از دید نقلی و نظری، نادرست دانسته است. از دید نقلی به این خاطر که با مفهوم حدیث و سخن نووی و ابنعساکر و محب طبری و دیگران، مغایرت دارد و از دید نظری به این علت که مهمترین مطلب قابل استناد این است که زمینهای موات حرم را میتوان احیا کرد و منا
(1)
1- محمد بن عبداللَّه بن ظهیره، قاضی مکه و خطیب و ناظر حرم و اوقاف و حسبه آن و شیخ فتوا و شیختدریس مکه، در سال 751 متولد شد و در سال 817 ه. وفات یافت نک: لحظ الامحاظ، ص 255- 253 و الضوءالامع، ج 6، ص 95- 92، رقم 194
ص: 568منا نیز دو کوهی هستند که در آنجا وجود دارند: یکی ثبیر و آن در سمت چپ کسی است که به عرفه میرود و دیگری «صفائح» که مسجد خیف در دامنه آن واقع است.و اما نشانها و معجزاتی که در منا دیده شده پنج تا است:* ریگ و سنگریزههایی که در جمرات منا جمع میشود (خود بخود) برداشته میشوند که اگر چنین نبود فاصله میان دو کوه پر میشد. اخباری در برداشته شدن (ریگها و سنگریزههای) انباشته شده آنجا روایت شده است؛ از جمله در روایتی که سند آن به ازرقی میرسد، آمده: جدّم از یحییبن سلیم، از ابنخثیم، از ابوطفیل نقل کرده که گفت: به وی گفتم ای ابوطفیل، چگونه است این همه سنگی که در جاهلیت و اسلام پرتاب (رمی) میشوند، راه را بند نمیآورند؟ گفت: در این باره از ابنعباس پرسیدم، گفت: خداوند- عزّ و جلّ- ملکی را مأمور آنها کرده است، آنچه را که مورد قبول واقع شود، برمیدارد و آنچه پذیرفته نمیشود، به جای میماند. در تاریخ ازرقی نیز در باره برداشته شدن سنگ ریزههای جمره، از ابنعمر و ابنسعید خُدَری، روایتی آمده است.محبّ طبری در «شرحالتنبیه» میگوید: استادمان ابونعمان بشیربن ابوبکر حامد تبریزی، شیخ حرم شریف و مفتی آن، به من خبر داد که خود به چشم خویش شاهد برداشته شدن سنگها بوده است.محبّ طبری نیزآنرا دلیلی برصحّت این روایت دانستهاست وما دراصلاین کتاب، سخن او را آوردهایم. این معجزه را شیخ ما قاضی مجدالدین نیز گفته است: یکبار به حکم عقل و منطق و حساب و تعداد سالهایی که حج در آنها صورت گرفته و رمی جمره شده است، محاسبهای انجام دادم و تخمین زدم که سنگهای گرد آمده در هر قسمت باید مسافتی حدود پنجاه ذرع را در بر بگیرد و بلندی آن به بلندی کوه ثبیر برسد، ولی (دانستم که) خدای- عزّوجلّ- را رازی است (که مانع از چنین جمع شدنی است) و حقّا که خدایی جز او نیست.
(1)
1- اخبار مکه، ج 2، صص 177- 176
* از دیگر معجزهها و نشانهای خارقالعاده، آن است که در ایّام تشریق پرندگانِ شکاری در منا گوشت را نمیربایند. دیگر این که در این مکان، مگس روی غذا نمینشیند، هرچند (در وقتهای دیگر) این مزاحمت همیشه در مورد موادّی چون عسل و ... صورت میگیرد. این دو معجزه را محبّ طبری همراه با معجزه سنگها بیان کرده و گفته است: «... دوّم این که پرنده شکاری به رغم اینکه هرجا گوشت ببیند، میرباید و حتی اگر در دست آدمی پارچه سرخ رنگی باشد (به خیال اینکه گوشت است) آن را میرباید، ولی در منا پارههای گوشت بر دیوارها و زمین وکوه، پهن میشود و این پرنده شکاری در بالای آن به پرواز در میآید ولی نمیتواند چیزی از آن گوشتها را بردارد.سوم این که غذاهای شیرینی که معمولًا مگس را به گرد خود جمع میکنند، در ایام منا در آنجا زیاد میشود، ولی برآنها مگس نمینشیند. در جاهای دیگر همین غذا به دلیل مگس فراوان، گوارا نمیباشد. این را ما خود به طور مکرر در چند سال، به چشم دیدهایم.»* از دیگر معجزهها در ایام حج، در منا، کم شدن پشه است و این را ابوسعید ملّا در «شرف النبوّه» بیان کرده و استاد ما قاضی مجدالدین شیرازی در کتاب خود «الوصل والمنی فی فضل مِنی» باز گفته است. او میگوید: ابوسعید در «الوفا بشرف المصطفی» گفته: شبی در غیر از ایام حج، در منا بودم و بیشتر شب را از آزار پشهها، بیدار ماندم. وقتی
ص: 569* از دیگر معجزهها و آیات این مکان، گنجایش آن برای همه حجاج، به رغم تنگی ظاهری آن است. ازرقی در روایتی که سند آن به خودش میرسد، آورده است:محمدبن یحیی، از سلیمبن مسلم، از عبداللَّهبن ابیزیاد، از ابیطفیل نقل کرده: شنیدم که در باره منا از ابنعباس سؤال شد: در شگفتم که در ایام غیر حج، چنان تنگ است (ولی در ایام حج گنجایش همه حجاج را دارد؟!)، ابنعباس در پاسخ گفت: منا گنجایش همه مردمان را دارد، همچنان که رحم گنجایش فرزند رادارد.
(1)
1- اخبار مکه، ج 2، ص 179
ص: 571صاحب «التنبیه» بیان کرده و محبّ طبری در «شرح التنبیه» مینویسد: این از آن جهت است که آن نشانه، نخستین نشانی بوده که در آن وادی نهاده شده بود و روی یک بنا قرار داشت و سپس روی زمین در همان جاییکه به عنوان ابتدای سعی تشریع گردید، نهاده شده، چون سیلاب معمولًا آن را میانداخت و از میان میبرد، آن را به بالای رکن مسجد بردند و جایی نزدیکتر و مرتفعتر از رکن مسجد، نیافتند و از ابتدای محل سعی، تعداد شش ذرع فراتر رفت.سلیمانبن خلیل نیز نزدیک به همین مطلب را آورده است و پیش از این دو، ابوالمعالی جوینی، امامالحرمین به این مطلب اشاره کرده بود، ولی ازرقی با وجودی که یادآور شده که نشانه سعی، مناره یاد شده است، اشارهای به این تغییر مکان نکرده و این بدان معناست که تغییر یاد شده در زمان او یا پیش از آن، صورت گرفته و بعید به نظر میرسد که این تغییر مکان علّتی داشته باشد، ولی ازرقی بدان اشاره نکند، همچنین بعید به نظر میرسد که علت آن بر وی پنهان مانده باشد؛ چرا که او به این گونه مسائل توجه زیادی دارد.اینکه گفته شده وقتی سعی کننده از صفا به مروه به فاصله شش ذرعی این نشانه سبز میرسد، شتاب میگیرد، مفهومش این است که سعی کننده وقتی از مروه قصد صفا میکند، به صورت هروله حرکت میکند تا اینکه حدود شش ذرع از این دو نشانه فراتر رود که این به خاطر شتاب در توجه به مروه است.ازرقی به ویژگی این نشانهها پرداخته و (گفته است که) فاصله میان نشانهای که بر در مسجد (الحرام) قرار دارد تا نشانهای که روبهروی آن بر در دارالعباس است و میانشان عرض سعی فاصله است، 5/ 35 ذرع است و میگوید: از نشانهای که در در دار عباسبن عبدالمطلب قرار دارد تا نشانهای که بر دار ابنعبّاد، روبهروی نشانه رکن منارهدار مسجد (الحرام) واقع است و میانشان وادی است، 121 ذرع فاصله است. که مبیّن فاصله طولی میان این دو نشانه است و نه عرض آنها. ما خود طول و عرض میان این نشانهها را
(1)
1- اخبار مکه ج 2، ص 119
که ما فاصله میان نشانه مزبور تا ازج (بنای مستطیل شکل طاق ضربی) که در مروه قرار دارد، اندازه گرفتیم 492 و یک سوم ذرع دستی شد. فاصله میان نشانهای که در مناره و وسط طاق صفاست تا دیگر طاقهای صفا (به یک اندازه و برابر با) 160 ذرع دستی بود.ازرقی مطلبی دارد حاکی از اینکه: محل سعی در فاصله میان نشانهای که در مناره قرار دارد تا نشانهای که روبهروی آن است، تنها در زمان خلافت مهدی عباسی و با تغییر مکان سعی از جای قبلی خود به این جهت، به محل سعی تبدیل گردیده است و در برنامه دوّم توسعه، مسجدالحرام از سوی مهدی (عباسی)، وارد مسجدالحرام شد.ازرقی میگوید: جدّم برایم نقل کرد: وقتی مهدی (عباسی) مسجدالحرامرا ساخت و افزوده اوّلی را در آن بنا کرد، از بالا و پایین و بخشی از آن که کنار دارالندوه و شامی قرار دارد، بدان اضافه شد و بخش یمانی آن که کنار وادی و صفا قرار دارد، تنگ شد.(در آن زمان) کعبه در بخش مسجد قرار داشت؛ زیرا وادی به مسجد (الحرام) امروزی
ص: 572اندازه گرفتیم و نتیجه آن شد که فاصله نشانهای که در لبه درِ معروف به بابالعباس در مدرسه افضلیه قرار دارد تا نشانهای که روبهروی آن در درِ معروف به دارالعباس واقع است، یک چهارم کمتر از 28 ذرع آهنی است که به ذرع دستی برابر با 31 و پنج هفتم ذرع میشود و از فاصلهای که ازرقی در این مورد گفته، کمتر است. فاصله نشانهای که پای مناره باب علی قرار دارد تا نشانه روبهروی آن در دار سلمه، 5/ 43 ذرع و دو قیراط به ذرع آهنی و برابر با 5/ 37 ذرع و یک ششم یک هفتم ذرع دستی است و از نشانهای که در باب العباس مسجدالحرام واقع است تا نشانهای که پای مناره باب علی قرار دارد 103 و یک چهارم ذرع آهنی برابر با 118 ذرع دستی است.فاصله نشانه موجود در دارعباس تا نشانهای که در دار سلمه قرار دارد، 96 ذرع و یک سوم ذرع آهنی برابر با 110 ذرع و دو سوم یک هفتم ذرع دستی است.ازرقی گفته است: فاصله نشانهای که در باب مسجد (الحرام) واقع است تا مروه، پانصد ذرع و نیم است
(1)
1- اخبار مکه، ج 2، ص 119
به نظر میرسد در مورد محلّ سعی، جابجایی صورت گرفته است. گرچه تغییر قسمتهایی از آن نسبت به جای سعی پیش از آن صورت گرفته؛ زیرا امروزه مردم و علما در این محل به سعی میپردازند و این مسأله پنهانی نیست، همچنان که شهرت کتاب ازرقی نیز در شرق و غرب پنهان نبوده است و علمای متأخر بهویژه علمای مکه هم از آن و محتویات آن با خبر بودهاند و اگر بپذیریم کسانی که پیش از ازرقی بودهاند، از محتویات آن بیخبر بودهاند، این امر نزد علمای حرم و دیگر علمایی که این تغییرات در زمان آنها صورت گرفته و آنها خود شاهد این تغییرات بودهاند، کاملًا شناخته شده است و در جایی هم ثبت نشده که کسی از این علما، این امر را نفی کرده یا اینکه در جای دیگری جز محل سعی فعلی، سعی کرده باشد. علمای دیگر نیز همین وضع را دارند، جز آنکه آنها این تغییرات را به چشم خود ندیدهاند. بنابراین در مورد درست بودن سعی در محل کنونی از نظر علمایی که شاهد این تغییرات بودهاند یا علمای بعد از ایشان، اتفاق نظر وجود دارد.
ص: 573متصل بود. وی همچنین میگوید: خانههای مردم در محل فعلی وادی بود و فاصله مسجد تا صفا در دل وادی را خانهها تشکیل میداد. مردم باید از کوچه تنگی میگذشتند تا پس از پیچیدن به دور خانههایی که میان وادی و صفا قرار داشت، به صفا میرسیدند.سعی نیز در محل فعلی مسجدالحرام بود. خانه محمدبن عبادبن جعفر نیز در کنار دیوار رکن مسجدالحرام امروزی، در محل منارهای که رو به وادی قرار داشت، واقع شده بود، نشانه محل سعی نیز آنجا بود و این وادی در قسمت پایین آن در محل فعلی مسجدالحرام، واقع است.ازرقی پس از بیان مطالبی در خصوص افزودههای این قسمت، میگوید: ابتدا این کار را در سال 267 شروع کردند. خانهها را خریدند و ویران کردند و بخش اعظم خانه ابنعبّاد ابن جعفر عائذی را خراب کردند و محل سعی و وادی را در آن قرار دادند.
(1)
1- اخبار مکه، ج 2، صص 80- 78
ساکن کردن «میم» و فتح «نون» و کسر آن نیز جایز است و بدین ترتیب به سه صورت میتوان آن را تلفظ کرد. (نَمِره، نَمْره، نِمْره) و گفته شده است که این نمره جزو حرم است. این مطلب از سفیانبن عُیَیْنَه روایت شده و به گفته محبّ طبری در «القری» ماوردی در «الحاوی» نقل کرده است از سفیان بن عیینه که قریش روز عرفه از حرم (مکه) خارج نمیشدند بلکه در پایین عرفه در نمره در حرم (مکه) توقف میکردند.محبّ طبری در باب دهم کتاب (القری)، این مطلب را آورده و پس از بیان آنچه از سفیانبن عیینه نقل کرده، میگوید: این که نمره جزء حرم است، جای تأمل دارد و سخن اغلب علما دلالت برآن دارد که جزء حرم (مکه) نیست.ازرقی نیز مطلبی سازگار با سخن سفیان در مورد نمره دارد. او در روایتی از
ص: 57426- نَمِرَه؛ جایی است که حاجیان دستور دارند در روز عرفه که از منا میآیند، در آنجا توقف کنند. این مکان بنا به گفته ابنخلیل در «منسک» خود، در دل دشت عُرَنَه قرار دارد. محبّ طبری در «القری» مینویسد: نَمِره (به فتح اول و کسر دوم)، جایی در عرفه است و آن کوهی است که نشانهای حرم (محدوده حرم مکه) در سمت راست، بیرون از مأزمین، در آنجا قرار دارد و محل توقف است و به گفته ابنمنذر، عایشه در آنجا توقف میکرد، سپس به «اراک» میرفت. طبری همچنین در «شرح التنبیه» گفته است: نَمِره به (فتح اول و کسر دوم) جایی در کنار کوهی است که نشانهای حرم- در سمت راست کسی که به قصد توقف به مأزمین میرود- در آن قرار دارد. پایین کوه نمره غاری است (به وسعت) چهار یا پنج ذرع که میگویند پیامبر صلی الله علیه و آله در روز عرفه وارد آنجا میشد تا از آنجا به عرفات رود. فاصله غار تا مسجد عرفه 2011 ذرع است.بغوی و دیگران گفتهاند: نمره جایی است نزدیک عرفه و ابنصبّاغ آن را جزء عرفه دانسته است. ولی مشهور آن است که جزء آن نیست و اکثریت نیز بر این نظرند.نووی میگوید: «نمره جایی است در نزدیکی عرفات، خارج از حرم و در اطراف آن، در سمت عرفات. و میافزاید این کلمه به فتح «نون» و کسر «میم» است.
(1)
1- تهذیب الأسماء واللغات، ج 2، ق 2، ص 177
نمره همچنین جایی در قدید است. محبّ طبری این نکته را در «القری» ذکر کرده است. والله اعلم.
ص: 575ابنعباس خبری درباره «حُمس» و اخبار آنان آورده که در آن گفته است: ایشان (حمسیها) در مناسک حج خود و در مورد توقف در عرفه که جزو حِلّ (غیر حرم مکه) است، کاستیهایی روا میدارند. در آنجا توقف نمیکنند و از آنجا کوچ نمیکنند و شب عرفه در مأزمین که در کنار حرم و در نمره است توقف میکنند و روز عرفه را در «اراک» از نمره میمانند.
(1)
1- اخبار مکه، ج 1، صص 181- 180
ص: 577
ص: 578به فقهای شافعی است. تاریخ وقف آن نیز ذیقعده سال 739 است. در طرف یمانی نیز مدرسه ملک ... منصور غیاثالدین ابومظفر اعظم شاهبن سلطان سعید شهید اسکندر شاه بن سلطان شمسالدین مغفور، حاکم بنگال است که برای فقهای مذاهب چهارگانه است. متولّی خرید زمین و بنا و عمارت این مدرسه خدمتگزار او ... یاقوت سلطانی غیاثی بوده که به تاریخ اول ماه رمضان سال 813 زمین آن به بهای دوازده هزار مثقال (نقره؟) خریداری شد و در شوّال همان سال بنا به شرایط قرار داد فروش تکرار شد و در رمضان همان سال شروع به خراب کردن بناهایی که از قبل بود و نیز آغاز ساختمان (جدید) کردند و در آخر ماه صفر سال 814 به پایان رسید و در ماه ربیع و جمادیالأول این سال، عمارت آن از داخل و بخش اعظم بیرون آن سفیدکاری شد و کارهای مورد نیاز دیگر برای این ساختمان انجام گردید و تحسین همگان را برانگیخت.تاریخ وقف آن، هفتم محرم سال 814 است و پس از پایان عمارت طبقه پایین و قسمت اعظم طبقه بالای آن بوده است. چهار فقیه مدرس که چهار قاضی مکه در آن روزگار بودند، به تدریس در آن پرداختند و از سوی اینان شصت نفر شاگرد؛ بیست تن از شافعیها، بیست نفر از حنفیها، ده نفر از مالکیها و ده نفر از حنبلیها در آنجا به آموزش اشتغال یافتند. ایوان شرقی به تدریس شافعیها و حنفیها و ایوان غربی به محل تدریس مالکیها و حنبلیها اختصاص یافت و یازده خانه وقفی بالای این مدرسه به استثنای یکی که ویژه همان مدرسه شد، برای سکونت فقرا اختصاص یافت. آغاز تدریس در این مدرسه به تاریخ شنبه هفتم جمادیالآخر سال 814 که از همان زمان اوقات تدریس ایام هفته از سوی (فقهای مذاهب نیز) تعیین گردید. بدین ترتیب که تدریس شافعی پیش از ظهر روزهای شنبه و دوشنبه و تدریس حنفی پیش از ظهر روزهای یکشنبه و چهار شنبه و پنجشنبه و تدریس مالکیها در فاصله ظهر تا عصر روزهای شنبه و یکشنبه و دو شنبه بود که از همان ابتدا من به تدریس پرداختم. تدریس حنبلیها در فاصله ظهر تا عصر روزهای چهار شنبه و پنج شنبه بود. واقف یاد شده برای مدرسین و فقها و محصلان مدرسه و برای هزینههای جاری آن، وقفهایی در نظر
ص: 579گرفت که شامل دو باغ و یک (سهم) آب میشد؛ دو باغ یکی به نام «سلمه» و دیگری به نام «حِلّ» بود که در روستای معروف به «رُکانی» در وادی «مَرّ» از نواحی مکه معظمه قرار دارند.مقدار آب چهار وجب بود که منشأ آن از چشمهای در روستای یاد شده بود و دو وجب آن طی شب و روز به باغ حسین منصور سرازیر میشد. واقف مزبور سود حاصل از این اوقاف را هر سال پنج قسمت میکرد. یک قسمت برای چهار مدرسه که به طور مساوی میان ایشان تقسیم میشد و سه قسمت برای طلبهها به طور مساوی، و قسمت آخر نیز به سه بخش میشد، یکی برای آب و روغن و خود مدرسه و دو بخش دیگر برای ساکنان مدرسه (همان فقرا) که به طور مساوی میان ایشان تقسیم میشد.وقف این اوقاف در نهم محرم 814 صورت گرفت و در نیمه دوم ذیحجّه آن سال همان وقف کننده، خانهای در روبهروی مدرسه که معروف به «دار امّهانی» بود، وقف مدرسه کرد؛ آن را به پانصد درهم خریداری کرده بود و همان سال آن را مرمت کرد و وقف (برای تأمین) هزینههای مدرسه مزبور نمود. در این سال وقف کننده و پس از حج، از مکه به سفر رفت تا مخدوم خود سلطان غیاثالدین را در جریان کارها قرار دهد، ولی آن دو یکدیگر را ندیدند؛ زیرا یاقوت در ربیعالأول 815 در جزیره هرمز وفات یافت و سلطان غیاثالدین نیز در آخر سال 814 یا اوایل سال 815 وفات یافت که البته تاریخ اوّل به نظر درستتر میآید؛ زیرا در مراسم سال 814 خبر مرگ او پخش گردید، ولی درست نبود و پس از آن خبر صحیح فوت وی در سال 815 رسید- خدای آنان را بیامرزد!دیگر مدرسه ابو علیبن ابیزکریا در نزدیکی مدرسه مجاهدیه که به نام (مدرسه) ابوطاهر مؤذن معروف است. تاریخ وقف آن بنا به سنگ نوشتهای که بر آن است، سال 635 است و واقف آن امام شهید ذکر شده که او را نشناختم. دیگر مدرسه ارسُوفی در نزدیکی بابالعمره است. ارسوفی همان عفیف عبداللَّهبن محمد ارسوفی است که به نام
(1)
1- بازرگان باانصافی بود که در سال 593 در مصر وفات یافت و به نیکوکاری و صدقهدادن و کار خیر درمصر و حجاز شهرت داشت. نک: «التکملة لوفیات النقله»، ج 1، ص 277، شماره 379
در مکه، کاروانسراهایی است که وقف نیازمندان و مستمندان شده است؛ از جمله کاروانسرای معروف به «کاروانسرای سدره» در طرف شرقی مسجدالحرام، در سمت چپ کسیاست که از در بنیشیبه وارد مسجدالحرام میشود. نمیدانم چه کسی آن را وقف کرده و چه زمان وقف شده است، لیکن در سال چهار صد این وقف برقرار بوده و جای آن، به گفته ازرقی دارالقواریر بوده که زمان هارون الرشید ساخته شده بود.دیگر «کاروانسرای قاضیالقضاة ابوبکر محمدبن عبداللَّهبن عبدالرحیم مراغی» است که چسبیده به کاروانسرای فوقالذکر است. کاروانسرایی که بر در معروف به «بابالجنائز» (مسجدالحرام) است و امروزه به «کاروانسرای قیلانی» معروف است، چون کسی به همین نام در آن ساکن است و تاریخ وقف آن بنا بر سنگ نوشته کنارِ درِ آن، سال 572 است. در این سنگ نوشته آمده است که این کاروانسرا وقف صوفیان عرب و عجم مقیم یا مسافر مکه شده است.دیگر، «کاروانسرای میر اقبال شرابی مستنصری عباسی» در کنار در بنیشیبه سمت راست کسی است که از طرف باب السلام وارد مسجدالحرام میشود. تاریخ بنای این
(1)
ص: 580وی مشهور است و ندانستم که چه زمان وقف شده ولی باید بیش از دویست سال از وقف آن گذشته باشد و شاید هم وقف آن در همان تاریخ وقف کاروانسرایی (به همین نام) است که در نزدیک آن قرار دارد و به نام ساکن آن ابو رُقَیبه به کاروانسرای ابو رُقَیْبه معروف است که به تاریخ آن خواهیم پرداخت. دیگر مدرسه ابنحداد مهدوی است که در نزدیکی مدرسه ارسُوفی است که امروزه به مدرسه «اشراف أدراسه» معروف است؛ زیرا أدراسه آن را تصاحب کردند و تاریخ وقف آن، ماه ربیعالثانی سال 638 است و برای مالکیها است. دیگر مدرسه نهاوندی، نزدیک جایی است که به آن دُرَیْبَه میگویند و فکر میکنم دویست ساله باشد.
کاروانسراهای مکه معظمه
1- اخبار مکه ج 1، ص 113
.در همان نوشته آمده است که برای فقرا و صوفیان پرهیزگار و عابد و زاهد و ...وقف شده است. دیگر، «کاروانسرای حافظ ابوعبداللَّه بن مَنْدَه» چسبیده به افزوده دارالندوه است و در آن کنار در است که از آن افزوده به سویقه میروند و امروزه به برهان طبری معروف است. و بر در آن که کنار در افزوده دارالندوه است، سنگی قرار دارد که روی آن نوشته شده است «برای کسانی که از اصفهان میآیند (برای اقامت) چهل روز وقف است و برای دیگران ده ماه و بیست روز وقف است. »همچنین «کاروانسرای شیخ ابوحفص عمربن عبدالمجید مَیانشی» (میانهای؟) در نزدیکی کاروانسرای فوقالذکر است که دو خانه از آن در تاریخ سویقه قرار دارد، ندانستم که میانشی که کاروانسرا بدان منسوب است، نام وقف کننده است یا نام ساکن آن؟ از آنجا که کاروانسرا منسوب به میانشی است، باید بیش از 230 سال قدمت داشته باشد.دیگر، کاروانسرایی است که بر در انفرادی همین افزوده (یعنی افزوده دارالندوه)
ص: 581کاروانسرا (از سوی شرابی) سال 641 است و موقوفههای بسیاری به صورت کتاب، آب و غیره در وادی نزدیک نخلستان برای آن قرار داده است.و نیز کاروانسرای مادرِ خلیفه، ناصر عباسی است که به «کاروانسرای عُطَیْفِیّه» معروف است؛ زیرا شریف عطیفه حاکم مکه در آن ساکن بود. تاریخ وقف بنا بر نوشتهای روی در چوبی آن 579 است
(1)
(2)
(3)
1- در منتخب شفاء الغرام، چاپ اروپا، ص 108، تاریخ آن 599 نوشته شده.
2- در «منتخب شفاءالغرام»، ص 108، بعد از کلمه مَنْدَه «اصبهانی» آمده است. او محمدبن اسحاقبنمحمدبن منده، ابراهیمبن ولیدبن مندةبن بُطَّة بن إستادار متوفای سال 395 است. نک: ذهبی العبر فیخبر من غیر، ج 3، ص 60؛ صفدی، الوافی بالوفیات، ج 2، ص 190؛ ابی یعلی الفراء، طبقات الحنابله ج 2، ص 1952؛ ابنحجر، لسان المیزان، ج 5، ص 70؛ ابنمنده، من ادرکه الخلّال من اصحاب، تخریج ابیموسی مدینی نسخه خطی
3- ظاهراً چهل روز متعلق به اصفهانیها در ایام حج است و آن ده ماه و بیست روز مربوط به خارج از ایام حج است.
استکه در بابالعمره از بیرون مسجدالحرام واقع است و میان آن و مسجدالحرام یک خانه فاصله است و تاریخ بنای هردو (مدرسه و کاروانسرا) یکی است.همچنین کاروانسرای معروف به «کاروانسرای خوزی» است که در افزوده باب ابراهیم قرار دارد و امیر قَرامَربن محمودبن قرامر اقدری فارسی، بنا به سنگنوشته آن، وقف صوفیان غریب و مجرد کرده است و به نظر میرسد تاریخ وقف آن 617 باشد.«کاروانسرای رامشت» در باب حزوره است از دیگر کاروانسراهاست و رامشت
ص: 582قرار دارد که به آن «کاروانسرای فُقَّاعیّه» میگویند؛ تاریخ وقف آن، طبق سنگ نوشتهای که بر درِ آن است، سال 492 میباشد. در این سنگ نوشته آمده استکه متصدی امور (زنان) مقتدی خلیفه عباسی آن را وقف بیوههای نیازمند و بیسرپرست کرده است. و کاروانسرای دیگری در نزدیکی آن است که به آن «کاروانسرای صالحه» میگویند.واقف و تاریخ وقف آن را نمیدانم.از دیگر کاروانسراها در طرف شمالی، کاروانسرایی است که به «کاروانسرای قزوینی» معروف است. واقف و زمان وقف آن را ندانستم، ولی در قرن هفتم این کاروانسرا وجود داشته است و درِ آن در کنار «بابالسدَّه» در خارج از مسجدالحرام قرار دارد.کاروانسرایی در روبهروی کاروانسرای قزوینی واقع استکه به آن «کاروانسرای خاتون» میگویند و امروزه به کاروانسرای ابنمحمود شهرت دارد. تاریخ وقف آن سال 577 است که بر سنگی بر کنار درِ آن نوشته شداند. همچنین نوشته شده که برای صوفیان پاک طینت عرب و عجم وقف شده است و کسیکه آن را وقف کرده (بانو) شریفه فاطمه دختر امیر ابولیلی محمدبن انوشیروان حسنی است.ودیگر، «کاروانسرای زنجبیلی» روبهروی مدرسه زنجبیلی
(1)
1- ظاهراً باید مراد مدرسه زنجبیلی باشد که در این صورت معلوم نیست چرا نام این مدرسه در شمارِمدارس مکه نیامده است. احتمال هم دارد که مدرسه بهطور مطلق آمده باشد.
نایب السلطنه مکه و و دیگر بخشهای حجاز است که آن را در سال 803 ساخت و روبهروی مدرسه مجاهدیه قرار دارد و این خود از کارهایی است که دیگر امرای مکه نظیر آن را انجام ندادهاند و در مکه و منا و «وادی مَرّ» موقوفاتی برای آن، معین شده است.«کاروانسرای جمال محمدبن فرج»، معروف به ابنبَعلْجَد در نزدیکی کاروانسرای یاد شده و باب حزوره واقع است که تاریخ بنای آن سال 787 است و وقف مستمندان بیپناه مکه، شده است.دیگر کاروانسرایی است روبهروی درِ معروف به باب اجیادِ مسجدالحرام که
ص: 583همان شیخ ابوالقاسم است که نام او ابراهیمبن حسین فارسی است. وی آن را وقف تمامیِ صوفیانِ مرقّع پوش عراقی کرده است و تاریخ وقف آن سال 529 است که یک نسخه از وقف نامه آن را به دست آوردم. بخش بزرگی از این کاروانسرا در همان شبی که مسجدالحرام آتش گرفت؛ یعنی شب بیست و هشتم شوال سال 802 در آتش سوخت.ابتدای آتش در خانهای بود که نزدیک این کاروانسرا، در کنار مسجدالحرام قرار داشت. آتش از پنجرههای خانه زبانه کشید و به مسجدالحرام سرایت کرد. پس از این آتش سوزی چند تن توفیق تقرّب الهی را با تجدید بنای آن پیدا کردند و بخش بزرگی از قسمت پایین آن در کنار مسجد و نیز قسمتهایی از طبقه فوقانی آن، بازسازی شد. پس از آن شریف حسنبن عجلان امیر مکه در اوایل سال 818 مبلغ دویست مثقال طلا برای عمارت آن اختصاص داد و با این مبلغ همه قسمتهای سوخته کاروانسرا و خانههای بالایی و هر قسمتی که از بالا یا پایین نیاز به مرمّت داشت، مرمّت و بازسازی شد و مبلغی نیز بابت درِ خانههای کاروانسرا و دیگر موارد مورد نیاز خرج شد و در مجموع به صورت زیبایی در آمد.«کاروانسرای سید شریف بدرالدین حسن بن عجلان حسنی»
(1)
1- سخاوی در شرح حال او میگوید: آثاری داردکه از جمله آنها کاروانسرایی برای فقرا در نزدیکی مسجدالحرام و کاروانسرای دیگری در اجیاد است. در سال 829 ه. وفات یافت نک: «الضوء اللامع»، ج 3، صص 105- 103، شماره 417
در سال 815 و پیش از تصدّی سمت وزارت، دستور بنای آن را داد، ولی پیش از اتمام بنای آن، و پس از بنای قسمت پایین کاروانسرا، وفات یافت. پس از فوت او، امیر فخرالدین عبدالغنیبن ابیالفرج استادار کبیر مؤیدیِ ملکی به صورت شرعی عهدهدار آن شد و شریف حسنبن عجلان امیرِ مکه دستور تکمیل بنای آن را داد. به دستور او بخش بزرگی از طبقه بالایی و پایینی آن در سال 820 ساخته شد و در ذیقعده سال قبل از آن، ابن ابیشاکر وفات یافت و ابن ابیالفرج در نیمه شوال 821 و پیش از تکمیل بنای آن، وفات یافت. در حال حاضر فقرا در آن ساکنند؛ کاروانسرا یک در، علاوه بر درِ «باب اجیاد الصغیر» در خیابان اصلی، دارد.«کاروانسرای سلطان شاه شجاع» حاکم بلاد فارس، دیگر کاروانسرایی است که در روبهروی «باب الصفا» است. به آن «کاروانسرای شیخ غیاثالدین ابرقوهی طبیب» میگویند، چونکه وی متولّی این کاروانسرا و بنای آن بوده است.- خدایش جزای نیک دهاد!- تاریخ عمارت آن در سال 771 بوده و برای پرهیزگاران و عجمهای مجرّد بلاد فارس، وقف شده است.«کاروانسرای بانیاسی»، کاروانسرای دیگری است در نزدیکی آن و در سمتِ چپِ کسی است که به صفا میرود. تاریخ (بنای) آن، سال 825 بوده و امیرفخرالدین ایاز بن عبداللَّه بانیاسی آن را برای فقرای معروف به دینداری و نیک نفسی، در تاریخ پیشگفته، وقف کرده است.و دیگر، خانه معروف به «دار خیزران» در نزدیکی صفا (ابتدای سعی) است که نمیدانم چه کسی و در چه تاریخی آن را وقف کرده است.«کاروانسرای عباسی»، کاروانسرایی است معروف و آن در محلّ سعی است که
ص: 584تقیالدین عبدالوهاببن عبداللَّه معروف به ابن ابیشاکر
(1)
(2)
1- متوفای سال 819 ه. نک: «الضوء اللامع»، ج 5، صص 103- 102، شماره 384
2- شاه شجاع بن محمد بن مظفر یزدی، متوفی سال 787 یا 786 است نک: الدررالکافته، ج 2، ص 187- متنو حاشیه
. دیگر، کاروانسرایی است که آن را «کاروانسرای ابوسماحه» مینامند، به دلیل سکونت وی در آن، در نزدیکی کشتارگاهِ بزرگ، بالای آن، در سمت راستِ کسی که به معلّاة میرود، و طبق سنگنوشتهای که موجود است، امیر قایمازبن عبداللَّه سلطانی، سلطان روم و ارمنستان ابوالفتح قلیچبن ارسلانبن مسعودبن قلیچ ارسلان سلجوقی آن را به سال 578 برای مقیمان و ساکنان و بیخانمانهای حنفی در مکه وقف کرده است.
ص: 585نشانه سبز دارد. این مکان در آغاز، آبریزگاه بوده، سپس تبدیل به کاروانسرا گردیده است. ملک منصور لاجین منصوری، آن آبریزگاه را ساخته بود و فرزند استاد او ملک ناصر محمدبن قلاوون الفی- که خدای به هردوی آنان پاداش هرچه بیشتر دهاد!- آن را به صورت کاروانسرا در آورد و آنگونه که به من گفتهاند، نام هردو در آنجا قید شده است.«کاروانسرای شیخ ابوالقاسمبن کلاله طیبی» در مسعی، نزدیک همین کاروانسرا (کاروانسرای عباسی) است که تاریخ بنای آن به سال 644 باز میگردد.«کاروانسرای تمیمی» کاروانسرای دیگری است در مسعی، در مروه و در طرفِ چپِ کسی که رو به مروه میرود.شیخ ابوالعباس یا ابوجعفر احمد بن ابراهیم بن عبدالملک بن مطرف تمیمی مرینی فنجیری آن را وقف فقرای متاهّلِ عرب و عجم و دیگران از اهل خیر و دین و فضیلت نموده است که متناسب با موقعیت خود، در منازل آن جای گیرند. زمان وقف، دهه دوم شوال 620 بوده است و گرمابهای که در اجیاد است، به عنوان موقوفه برای آن تعیین کردند. وقف نامه گرمابه را یافتم لیکن آن را گم کردم.کاروانسراهای بالای مکه:از جمله «کاروانسرای علیبن ابیبکر بن عمران عطار مکی» است که تنها پس از مرگ وی و در همان سال- که 801 باشد- تثبیت شد
(1)(2)
1- «الضوء اللامع»، ج 5، صص 206- 205، شماره 683
2- در اصل خالی است و به نظر میرسد نقصی دارد.
ص: 587غریبه و متدیّن و مستمند کردهاند.«کاروانسرای ربیع» از کاروانسراهای معروف است که واقف، آن را از سوی موکّل خود، سلطان ملک افضل نورالدین علی بن سلطان صلاحالدین یوسفبن ایّوب در تاریخ دهه میانی ذیحجه 594 برای مستمندان غریب و مسلمان وقف کرده است.مورد دیگر، کاروانسرایی است نزدیک کاروانسرای ربیع که سید حسنبن عجلان، امیر مکه دستور بنای آن را داد. این کاروانسرا به ایوان خانهای متصل است که امیر مکه برای خود «در اجیاد» ساخته است و بخش اعظم طبقه پایین و یک طرف از طبقه بالای آن مورد مرمّت و بازسازی قرار گرفت و در سال 822 بنّاهایی در مکه برای تکمیل آن، به کار گرفته شدند و ساخت آن آغاز شد. شریف حسن دستور بنای آن را در سال 816 داد و چاه معروف به «عفراء» در آن حفر گردید.«کاروانسرای بنتالتاج»، یکی دیگر از کاروانسراها است. نمیدانم در آغاز چه کسی آن را وقف کردهاست. (این کاروانسرا) بیش از دویست سال قدمت دارد و روی در آن سنگنبشتهای است که در آن این عبارت آمده: این کاروانسرا برای زنان صوفی و مقیم وقف شده است.و مورد دیگر، کاروانسرا «کاروانسرای مسکینه» است.کاروانسرای دیگری نیز در حِزامیه هست که به «کاروانسرای دمشقیّه» معروف است و برای صوفیه و علما و قاریان (قرآن) و فقرای اهل دمشق و اهالی عراق عرب و عجم، در رجب سال 529 وقف شده است.«کاروانسرای زرندی» دیگر کاروانسرایی است که شیخ نجیبالدین ابوالحسنبن محمدبن جبرئیل زرندی آن را برای سادات زرند که به حج بیتاللَّهالحرام میآیند، وقف
(1)
1- وی در دمشق سلطنت کرد و در سال 622 ه. وفات یافت. در باره او نک: ابن واصل، «مفرّج الکروب»، ج 2، 423 ذیل «الروضتین» ابیشامه، ص 145؛ «شفاء القلوب»، ص 256؛ «التکمله لوفیات النقله» منذری، ج 3، ص 140؛ «البدایة والنهایه» ابن کثیر، ج 13، ص 108؛ «امراء دمشق» صفدی، ص 58؛ «النجوم الزاهره»، ج 6، ص 262؛ «شذرات الذهب»، ج 5، ص 101؛ «ترویح القلوب فی ذکر الملوک» بنی ایوب زبیدی، ص 69
در سال 571 وقف کرده است؛ در سنگ نوشته درِ
ص: 588کرده است و بیش از سیصد سال قدمت دارد.مورد دیگر، کاروانسرایی است که به «کاروانسرای سبتیّه» معروف است و در سال 529 وجود داشته است.کاروانسرای دیگر آن است که پشت کاروانسرای زرندی قرار دارد و ویژه زنان میباشد و طی قرن هفتم پابرجا بوده است.کاروانسرای دیگری در نزدیکی این کاروانسرا وجود دارد که به آن «کاروانسرای بنت حرابی» میگویند؛ زیرا همین زن، در آن ساکن بوده و به من گفتهاند که همو آن را وقف کرده است.«کاروانسرای ورّاق» نیز نزدیک باب ابراهیم است که نام واقف و تاریخ وقف آن را نمیدانم.کاروانسرای دیگر، «کاروانسرای قاضی موفق جمالالدین علی بن عبدالوهاب اسکندری» است که آن را در سال 604 وقف اعراب مجرّد و نیازمند کرده است و متأهلان در آن جایی ندارند. این مطالب بر سنگ نوشتهای بر درِ آن قید شده و کلمه عَرَب به فتح اول و دوم قید شده است. این کاروانسرا پایین شهر مکه واقع است.در سمت شبیکه در «مسفله» نیز چندین کاروانسرا وجود دارد:از آنهاست کاروانسراییکه به «کاروانسرای ابو رُقَیبه» معروف است (چون وی در آن ساکن بوده است) و به آن «کاروانسرای عفیف» هم میگویند؛ عفیف همان ارسوفی صاحب مدرسهای در نزدیکی آن است که آن را از سوی خود و از سوی موکّل شریک خود قاضی عبدالرحیمبن علی بیسانی
(1)
1- وی وزیر سلطان صلاحالدین ایوبی بوده و در سال 596 ه. وفات یافته است. شرح حال او در این منابعآمده است: خریدة القصر القسم المصری، ج 1، ص 35؛ «معجمالبلدان»، ج 1، ص 788؛ «مرآة الزمان»، ج 8، ص 873؛ «ذیل الروضتین»، ص 17؛ «الجامع» ابن الساعی، ج 9، ص 28؛ «وفیات الأعیان» شماره 347؛ «طبقات الشافعیة الکبری»، ج 4، ص 253؛ «البدایة والنهایه»، ج 13، ص 24؛ «التکمله لوفیات النقله»، ج 1، ص 358؛ «الفلاکة والمفلوکون»، ص 89؛ «السلوک» مقریزی، ج 1، ص 153؛ «حسنالمحاضره»، ج 1، ص 27 «شذرات الذهب»، ج 4، ص 324
یکی دیگر از آنها، کاروانسرایی است در نزدیکی عفیف، به نام «کاروانسرای طویل» که به نظر میرسد در دهه هفتم قرن هشتم بنا شده است.«کاروانسرای جهه» دیگر کاروانسرایی است که به نام خانههای متبرکه به وسیله فرحات، همسرِ ملک اشرف اسماعیلبن فضل، حاکم یمن- که خدایش جزای خیر دهاد!- جهت استفاده چاروادارها ساخته شد. به آنجا «کاروانسرای شیخ علی بغدادی» هم میگویند، زیرا آن شخص، متولّی آن و عمارتش بوده است. تاریخ وقف این کاروانسرا، سال 806 بوده و برای فقرای دورهگردِ مستحق و مجرّد و نیازمند به مسکن، در نظر گرفته شده است.دو کاروانسرا نیز در نزدیکی جایی است که به آن «دُرَیْبَه» میگویند؛ یکی از آنها «کاروانسرای ابن السوداء» است که به نام ساکن آن ابنالسوداء شهرت یافته و بر در آن سنگ نوشتهای است که در آن آمده است: امّ خلیل خدیجه و امّ عیسی مریم، دختران فرمانده ابوثامر مبارک بن عبداللَّه قاسمی آن را برای زنان شافعی مذهب صوفی متدیّن و بیهمسر، در دهه اوّل ربیعالأول 590 وقف کردهاند. به آن «کاروانسرای هرّیش» هم میگویند. و دیگری به نام «کاروانسرای ابنغنایم» شناخته میشود. بر در آن سنگی است با مطلبی به این مضمون: سلطان ملک عادل ملک الجبال و ثغور و هند محمدبن ابو علی آن را در سال 600 برای مردان عرب و عجم و صوفی وقف کرد. مشروط بر آن که تعداد ساکنان آن، از ده نفر- اعم از مجاور یا مسافر یا از هر دو گروه- زیادتر نباشند. این بود کاروانسراهایی که در حال حاضر در مکه از وجود دارد و خداوند به واقفان آنها و کسانی که توجهی به آنها دارند، پاداش نیکو دهاد!
ص: 589آن، افزون بر مطلب پیشگفته آمده است: اینجا برای مردان فقیر و مستمند عرب و عجم که به مکه میآیند یا مجاور (مقیم) مکه هستند، وقف شده است، مشروط برآن که بیش از سه سال متوالی سکونت نکنند و در سفر نیز تنها تا فاصله قصر نماز حق استفاده از آن را دارند.
(1)
1- یعنی مسافرانی که آن قدر راهشان نزدیک است که نمازشان قصر نیست، حق استفاده ندارند.
ص: 591از جمله این سقاخانهها، «سقاخانه عطیة بن ظهیره» در بالای مکه و نیز «سقاخانه قاسم زنکی» در کنار مسجدالرایه و «سقاخانه سیّده» (بانو) امّالحسین دختر قاضی شهابالدین طبری در محل سعی در کشتارگاه و سقاخانهای متعلق به ابنبعلْجد در «عین بازان» است که در محلّ سعی نزدیک نشانه سبز کنار مناره باب علی و مقابل آن قرار دارد و سقاخانه سیّد شریف حسنبن عجلان سلطان حجاز در زمان ماکه در کاروانسرایی قرار دارد که خود آن را بنا کرده است.بخش بالای مکه نیز سقاخانهای متعلق به ام سلیمان صوفی است که در کنار قبر او در (قبرستان) معلّاة نزدیک «در معلّاة» قرار دارد.برخی دیگر از سقاخانهها عبارتند از:سقاخانه قاضی زینالدین عبدالباسط ، که وی آن را در سال 826 در معلّاة در سمت راست کسی که از حجون پایین میآید، ساخته است.سقاخانه عطیه مطیر؛ که در قسمت بالای قبرستان و کنار چاه قرار گرفته که به آن «بئر الطواشی» نیز میگویند.سقاخانهای که سعدالدین جبروت آن را ساخت.سقاخانه ابنصنداد؛ این سقاخانه گرچه به نام ابنصنداد شهرت دارد، لیکن وی آن را نساخته، بلکه یکی از امرا به نام ملک کامل فرزند ملک مسعود، حاکمِ مکه آن را بنا کرده است.سقاخانه سید شریف حسنبن عجلان؛ در بالای این سقاخانه، سمت منا است که
(1)
(2)
1- قاضی ابوالسعاداتبن ظهیره، در اوایل سال 856 آن را بازسازی کرد.
2- او عبدالباسط بن خلیل دمشقی قاهری و متولّد سال 784 در دمشق است. به سال 854 در قاهره وفاتیافت. سخاوی میگوید: او را کارهای نیک و خیر بسیاری در سراسر گیتی است که در شمار نمیآید؛ از جمله در هریک از مسجدهای سهگانه و در دمشق و غزه و قاهره، مدرسهای ساخته است و بسیاری از راههای حجاز را مرمّت کرده و همه ساله کاروانهایی از دمشق و قاهره راهی حرمین مکه و مدینه میکند که فقرا و نیازمندان را به آنجا میبرند و بر میگردانند نک: «الضوء اللامع»، ج 3، صص 27- 24، شماره 81
ص: 593آن را صادر کرده و آن را صدقه قرار دادهاند»، با ذکر این تاریخ: سال 802. مورد دیگر، سقاخانهای است در پایین آن به سمت مکه که شهابالمکین در سال 808 آن را بازسازی کرد؛ کنار این سقاخانه حوضچهای برای استفاده چهارپایان وجود دارد.در مکه سقاخانههایی بیش از آنچه ذکر کردیم نیز وجود داشته است، زیرا فاکهی ضمن سخن در باره سقاخانهها میگوید: در مکه، تقریباً در هرگوشه و کنار و تنگه و درّه آن از در مسجدالحرام گرفته تا منا و اطراف و مسجد تنعیم یکصد سقاخانه وجود دارد.
(1)
برکههای مکه، حرم و عرفه
در مکه و حرمِ آن، چندین برکه وجود دارد که نمیدانم چه کسی آنها را ساخته است. به آنها «مصانع» هم میگویند.از جمله دو برکه در باب معلّاة است که به هم چسبیدهاند و در زمان ناصر حسن، حاکمِ مصر، در نخستین دوره ولایتش در سال 749 بازسازی شدند و پس از آن نیز چندین بار مرمّت گردیدند؛ یک بار در سال 821 که با آهک مورد مرمّت قرار گرفت و آن قسمت از دیوارههاکه آهک اندود نشده بود آهکی شد و از همه طرف دیوارههای آن را از زمین به اندازه تقریباً یک ذرع و جاهایی نیز بیشتر، بالا آوردند و مانعی را که میان دو برکه وجود داشت، برداشتند. دیواره کنار آن را نیز که در طرف راه اصلی قرار داشت، خراب کردند و در آنجا دو حفره ایجاد نمودند و طاقی را برآن ساختند و در محل طاق، دری از چوب عرعر قرار دادند تا مانع از ورود کودکان به برکه شود و از افتادن آنان به درون برکهها جلوگیری کند. پایین در نیز پلکانی قرار دادند. این بناها و مرمّتها به دستور علاءالدین قائد مدینی بوده (که از حالت برکه کوچکی که کنار مسجدالحرام در طرف شرقی و بخش اعظم طرف یمانی قرار داشت، به دست ناظر مسجدالحرام؛ یعنی
1- در اصل چنین است، ولی درستتر آن است که 302 باشد؛ زیرا المقتدر عباسی از 295 تا 318 ه. عهدهدار خلافت بود.
صورت گرفت. در زیر برکه کوچکتر سوراخی قرار دارد که از همه طرف آب آن خالی میشد. این کارها در رجب و شعبان سال 870 صورت گرفت). برخی دیگر از برکهها عبارتند از:- دو برکه متصل به هم که یکی از آنها چسبیده به باروی باب معلّاة در بوستان «صارم» است و هردو بدون استفاده بودند؛ یکی از آنها در نیمه دوم سال 813 مرمّت و بازسازی شد و از چشمه بازان پرگردید. شهاب برکوت مکین ، دستور بنا و مرمت و جاری ساختن آب در آن را صادر کرد.- دو برکه در محلّ تولد پیامبر صلی الله علیه و آله در «سوق اللیل» است و آنگونه که به من گفتهاند، منسوب به شخصی به نام «مسلمانی» است.- برکهای است در پایین مکه که به آن «برکه باب ماجن» میگویند؛ زیرا در کنار دروازه مکه معروف به «باب ماجن» قرار دارد.در حرم مکه کنار منا و عرفه نیز چندین برکه وجود دارد که از جمله برکه معروف به «برکه سلم» است و نمیدانم چه کسی آن را تأسیس کرده است. این برکه را امیر معروف به ملک نائبالسلطنه مصر بازسازی کرد و قناتهایی را که از منا بدان میریزند، مرمّت کرد. این کار در سال 745 صورت گرفت.در طرف منا و کنار مزدلفه، در جاده عرفه، برکههای بیاستفاده دیگری وجود دارد
ص: 594قاضیالقضاة ابییُمن نویری
(1)(2)
(3)
1- او محمدبن علیبن احمدبن عبدالعزیز عقیلی نویری مکی شافعی در سال 793 متولد شد و مسند قضادر مکه و جدّه و نیز نظارت مسجدالحرام را در زمانهای مختلف بر عهده داشت. او در سال 853 وفات یافت. نک: «الضوءاللامع»، ج 9، ص 144- 143، شماره 360
2- آنچه میان پرانتز آمده است از «منتخب شفاء الغرام» ص 119 افزوده شده و به نظر میرسد در حاشیه برخی نسخهها بوده، ولی در اصل نیامده است.
3- «منتخبالشفاء» به جای المکین، المکی آمده است. شهابالدین بنده آزاده سعید مکینی آزادهمکینالدین یمنی است که در سال 830 وفات یافت. سخاوی میگوید: از جمله کارهای نیک وی، ساخت سقاخانه و استخری برای چهارپایان در جاده انس است. نک: «الضوءاللامع»، ج 3، ص 15، شماره 61
ازرقی، مطالبی در باره چاههای مکه و حرم آن و نیز چاههای مکه در عرفه، در زمان جاهلیت و اسلام بازگفته است، لیکن جز تعداد اندکی که در باره آنها توضیح خواهیم داد، بقیه چاهها، قابل شناسایی نیستند. از این رو تنها به معرفی چاههاییکه قابل شناسایی هستند، بسنده کردهایم. مجموع چاههایی که در محدوده باروهای مکه قرار دارند، پنجاه و هشت حلقه است.از جمله، چاهی است در کاروانسرای «سِدرَه» که دارای آب است و آن را هاشمبن عبد منافبن قصیبن کِلاب حفر کرد. میگویند قُصیّ آن را حفر کرده و عبدالمطلببن هاشم آن را به مطعمبن عدی بخشیده است و گفته شده که جبیربن مطعم آن را از فرزندان هاشم خریداری کرد. برخی دیگر از چاهها عبارتند از:- چاهی در کاروانسرای «شرابی».- چاهی در مدرسة الأفضلیّه.
(1)
ص: 595که ویران شدهاند و ما در اصل این کتاب به آنها اشاره کردهایم.در عرفه نیز چندین برکه وجود دارد که بیشتر آنها در حال حاضر از خاک پر شده و با زمین همسطح گردیدهاند. برخی از این برکهها، به وسیله عجوز مادر مقتدر (خلیفه عباسی) ساخته شده و شامل پنج برکه میشود که تاریخ ساخت آنها سال 315 است.برخی دیگر را نیز مظفر حاکم اربل در سال 594 و پس از آن ایجاد کرده است. برخی را نیز اقبال شرابی مستنصری عباسی در سال 633 بازسازی کرد. این دو نفر، برکههای اطراف چشمه عرفه را نیز مرمت کردند و نام اقبال روی برخی از برکههای اطراف «جبلالرحمه» وجود دارد. ملک نایبالسلطنه مصر نیز برخی از آنها را بازسازی نمود.پس از آن برکههایی نیز در زمان ملک اشرف شعبان حاکم مصر بازسازی شد.
چاههای مکه و منطقه حرم
1- اخبار مکه، ج 2، ص 217
- چاهی دیگر در نزدیکی چاه پیشین وجود دارد که به ابیمُغامِس، یکی از تجار مکه منسوب است؛ زیرا او آن را بازسازی کرده است. همانجا مسجدی هم وجود دارد.- در نزدیکی آن نیز چاهی در «دار عطیه مطیبیز» واقع است.- دو حلقه چاه در معلّاة در شعبی که مردم آن را شعب عامر مینامند- و در واقع شعب عبداللَّهبن عامربن کُرَیز است- وجود دارد که یکی در باغ این شعب و دیگری در
ص: 596- چاهی در میضأة صرغتمشیه.- چاهی در کاروانسرای امّ خلیفه- که همان کاروانسرای عُطَیْفِیَّه است.- چاهی در کاروانسرای فقاعیّه.- چاهی در مدرسه منصوریه- چاهی در کنار باب حزوره، که درخت افرای بزرگی کنار آن وجود دارد، این چاه را مهدی ایجاد کرده است.- چاهی در دارالملاعنه.- چاهی در مدرسة المجاهدیه.- چاهی در کاروانسرای کُلاله در محل سعی.- چاهی در آبریزگاه ناصریّه، کنار در بنیشیبه.- چاهی در محل وضوگاه (میضاة) ملک اشرف شعبان است که جدّ وی ملک ناصر در سال 706 آن را برای کاروانسرای عباس مورد بازسازی قرار داد. قناتی به آن راه دارد که از آن پُر میشود.- چاه حمام که در سوق اللیل واقع است.- چاهی در نزدیک محل تولد پیامبر صلی الله علیه و آله در سوق اللیل که به آن «سماطیه» میگویند و شاید هم همان چاه عبد شمسبن عبد منافبن قصی باشد که معروف به چاه «طوی» است و ازرقی از آن یاد کرده است.
(1)
1- اخبار مکه، ج 2، ص 218- 217
در اجیاد نیز چندین حلقه چاه وجود دارد که عبارتند از:- چند چاه در کاروانسرای زیت و کاروانسرای غزی و کاروانسرای ربیع.- چاهی کنار این کاروانسرا و در طرف وادی.- چاهیکه به آن امّالزّین میگویند و در کنار خانه شریفه فاطمه دختر ثقبه حاکم مکه قرار دارد.- چاهی که به آن «وردیه» میگویند.- چاهی که به آن چاه «عکرمه» میگویند و ازرقی نیز از آن یاد کرده است.- بئر واسعه و چاهی در حوش الرّباع.- چاهی که به آن «بئر عفراء» گویند.- چاهی که به آن «بئر مسعود» و نیز «ام الفاغیه» میگویند.- چاهی که به آن «بئر المعلم» میگویند.- چاهی در نزدیکی «بیوت داجوه» که به آن «ام حجر» گویند.- چاهی در کاروانسرای «بنت التاج».- چاهی در «حمام اجیاد».در حزامیه در پایین مکه نیز چندین حلقه چاه وجود دارد که عبارتند از:- چاهی در کاروانسرای دمشقیّه که ظاهراً همسر تقیالدینبن صلاحالدین یوسفبن ایوب در سال 589 آن را بازسازی کرده است.- چاهی در کاروانسرای «دوری» و چاهی در کاروانسرای سبتیّه و چاهی که به آن
ص: 597دهانه آن واقع است.- حلقه چاهی در باغ کنار باب معلّاة به نام «منقوس» قرار دارد.- چاهی که آن را امفاغیه میگویند و کنار سقاخانه ابنظهیره است.- چاهی که کنار مسجدالرایه واقع است که همان چاه جُبَیربن مُطْعَم است.
(1)
1- این چاه از نظر ازرقی، چاه دایری بوده است. نک: اخبار مکه، ج 2، ص 217
خدمتکار شریف حسنبن عجلان حاکم مکه.- چاهی در کنار آن در سمت پایین مکه، در خانه معروف به احمدبن عبداللَّه دوری از خدمتگزاران حرم شریف (مسجدالحرام).- چاهی در نزدیکی آن در خانهای در سمت چپ کسی که به طرف بابالماجن
ص: 598«بئرالنبی» صلی الله علیه و آله میگویند و مردم از آب این چاه برای درمان استفاده میکنند و شاید هم همان چاه سَنْبَلَه؛ یعنی چاه خلفبن وهب جمحی باشد که ازرقی از آن یاد کرده و میگوید: گفته میشود پیامبر صلی الله علیه و آله در آن آب دهان انداخته و آب آن سردرد را بهبود میبخشد.در حجاریه پایین دست مکه نیز چندین حلقه چاه وجود دارد، از جمله:- چاهی در کنار «بیوت عرفطه» که به آن «ام الحُمَرَه» میگویند.- چاهی نزدیک خانههای معروف به «اشراف ذوی علی» که کنار باب الماجن و آن نزدیکی جایی است که به آن بیت ابیبکر صدیق میگویند.- چاهی در کوچهای تنگ نزدیک «امالحُمَرَه».- چاهی در باغ علیبن یوسفبن ابیاصبع در باب الماجن.- نیز چاهی روبهروی آن در «وَدْنه» واقع.در مسیل وادی ابراهیم در پایین دست مکه و خانههای آن سوی آن نیز چندین حلقه چاه وجود دارد، که برخی از آنها عبارتند از:- چاهی معروف به باب ابراهیم.- چاهی در کاروانسرای موفق.- چاهی منسوب به فرمانده (قائد) زینالدین شُکْر
(1)
(2)
1- متوفّای سال 845 ه. او وصیت کرده بود که یکی از خانههایش کاروانسرا شود و خانه دیگری از او، وقف کاروانسرا گردد. سالهابعد، پسرش بدید کاروانسرایی ساخت وخانهرا برای آن وقفکرد. نک: «الضوءاللامع»، ج 3، ص 306، شماره 1174
2- شاید همان چاهی باشد که در حال حاضر در خانه شریف عمری و خانه سید فلاسی در ابتدای کوچهمسفله وجود دارد.
ص: 600- چاهی نیز متعلق به او در میان بوستانهایی که در طرف شعب بیاضیّه واقع است.- چاهی در پشت سقاخانه ابنشداد که پیشتر از آن یاد شد.- چاهی در بوستان منسوب به ابنفُطَیس که روبهروی این سقّاخانه است.- چاه دیگری نیز روبهروی معابده هست که در آن آب وجود دارد وبه آن «امّ قرنین» هم گفته میشود.- چاهی خشک در جایی که به آن «خرمانیه» میگویند و همانند «أودان» در ابتدای معابده بر جاده و سمت راست کسی است که رو به مکه پایین میآید.- چاهی که به آن «بئر آدم» میگویند و سمت راست طرف منا قرار دارد و بر جاده اصلی واقع نیست؛ از جمله کسانی که این چاه را بازسازی کردهاند، امیر شیخون عمری ناصری است که در سال 758 این کار را انجام داد.- چاهی که به آن «بیاضیه» میگویند.- چاه میمونبن حضرمی برادر علاء بن حضرمی است که در حال حاضر در سقاخانه معروف به سبیل السِّتّ در جاده منا واقع است و بنا به نوشتهای به خط عبدالرحمانبن ابیحرمی مکی بر روی سنگی که در این چاه بوده، مظفر حاکم اربل در سال 604 آن را بازسازی کرد و به نام بئر میمون حضرمی معرفی نمود. البته مطالبی دیدهام که بر اساس آنها برخی بئر (چاه) میمون را در جاده وادی مرّ ظهران میدانند که درست نیست.- چاهی روبهروی برکه سَلَم در سمت چپ کسی که به منا میرود.- چاهی که به آن بئر النجار میگویند و به نام معلّم عبدالرحمانبن عقبه ملکی معروف است و در سمت چپ کسی استکه به طرف منا میرود. این چاه را نیز امیر شیخون در سال 757 بازسازی کرد و پس از وی امیر جرکتمر ماردینی (وزیر دربار) در
(1)
(2)
1- خلیفه عمربن خطاب او را والی بحرین کرد و در سال 21 ه. وفات یافت. نک: تاریخ خلیفةبن خیاط، ص 154
2- متوفای پیش از 770 ه. نک: الدرر الکامنه، ج 1، ص 535- 534، شماره 1448
.- چاهی در نزدیک این چاه، که به آن «جُنَینه» میگویند که هردوی آنها در طرف راست کسی است که رو به منا میرود. سخن ازرقی حاکی از آن است که چاه معروف به برکه مسهر در صلاصل قرار دارد. او میگوید: چاه صلاصل در دهانه شعب البیعه در عقبه منا قرار دارد. (خداوند آگاه است).ازرقی از علّت نامگذاری این چاه به «صلاصل» سخنی نمیگوید. شاید این نام در نسبت این چاه به صلصلبن اوسبن مخامسبن معاویةبن شریف از خاندان عمرو بن تمیم باشد؛ زیرا فاکهی در روایتی با اسناد به هشامبن کلبی از پدرش روایت کرده که:اعراب در ماههای حج بر سه دسته بودند: دستهای کار زشت انجام میدادند که اینان حرمت ماههای حرام نگه نمیداشتند و به کشتار میپرداختند و دزدی میکردند.دستهای نیز از این کارها خودداری میکردند و دستهای هم جزء بیتفاوتها بودند. حرمت ماههای حج (حرام) را صلصلبن اوسبن مجاسربن معاویةبن شریف از خاندان عمرو بن تمیم بنا نهاد و با دسته اول به مبارزه پرداخت. آنگاه پس از ذکر کسانی که به حرمت ماههای حرام قائل بودند، میگوید: آنان را صلاصل مینامیدند؛ زیرا صلصل آن را نامگذاری کرد. آنان بر سر چاهی نزدیک مکه گرد میآمدند و از آنجا به میان مردم پراکنده میشدند و این چاه، «بئر صلاصل» نام داشت. ولی آنچه ازرقی ذکر کرده و آن را در شمار چاههای اسلامی (متعلق به بعد از ظهور اسلام) دانسته است، انتساب این چاه به صلاصل مزبور را مورد تردید قرار میدهد. حال آنکه چیزی که در روایت کلبی آمد، مستلزم آن است که این چاه، از چاههای جاهلی باشد.
ص: 601قاهره و وابسته نظامی در مکه به سال 761، آن را بازسازی کرد.- چاهی روبهروی چاه یاد شده به طرف منا و در ابتدای جایی که به آن شعبالبیعه میگویند و مسجد البیعه در آن قرار دارد. این چاه به نام برکه مسهر مشهور است.- چاه معروف به صلاصلکه به گفته ازرقی از چاههای اسلامی است
(1)
1- اخبار مکه، ج 2، ص 226
که اگر ابوطالب به این چاه اشاره کرده باشد، باید جزو چاههای جاهلی باشد.
ص: 602ازرقی مطلبی نیز دارد که با این گفته وی- که چاه صلاصل جزء چاههای اسلامی است- منافات دارد و آن همان مطلبی است که پیش از این یاد کردیم. او پس از اشاره به محل این چاه در عقبه منا، میگوید: در این باره ابوطالب گفته است:ونسْلمه حتّی یُصرَّع حوله ونَذْهَل عن أبنائنا والحلائلوینهض قوم فیالحدید إلیکم نهوض الروایا تحت ذات الصلاصل
(1)
پانزده حلقه چاه در منا
در منا پانزده حلقه چاه وجود دارد که برخی از آنان عبارتند از:- چاهی که آن را «حجامیه» مینامند و آن در نزدیکی جمره عقبه، در باغی قرار دارد.- چاهیکه به آن «کدّانه» میگویند و در «منزلگاه محملهای مصری» واقعاست.- چاهی که به آن «عماره» میگویند و در شعبی است که کنار منزله محمل واقع است و آب شیرین دارد.- چاهیکه به آن «کُلَیبیّه» میگویند. آب این چاه نیز شیرین است.- چاهی که به آن «شعبانیه» میگویند و در باغ استادمان قاضی مجدالدین شیرازی است.- چاهی که به آن «بئر اسماعیل» گفته میشود و به نام «دَغْبَح» نیز معروف است.- چاهی در خانه جاعفره در «خانه ابیمُغامس» واقع است که در جاده پایینی است.- چاهی در نزدیکی شعبی که به آن «سمیر» میگویند و منتسب به موسیبن غصون است.
1- اخبار مکه، ج 2، ص 227
ص: 604
ص: 605- چاهی در وسط ذی طوی، در نزدیکی این چاهها،- به گفته ازرقی در معرفیِ «ذیطوی»-.- چاه «طُنْبُداویَّه» ، که در پایین مکه واقع است.- در پایین مکه و در کنار درِ معروف به «باب ماجن» چندین حلقه چاه وجود دارد که از جمله آنها است چاهی که در بیرون آن وجود دارد و نیز چاهی در درّه اطراف که به آن «خُمّ» میگویند.
(1)
(2)
چشمههای مکه معظمه
در حدیثی که سند آن به ازرقی میرسد، در باره چشمههای جاری در حرم، روایت شده که معاویه در حرم مکه چند چشمه جاری کرد و پیرامون آنها، دیوارهایی قرار داد و زرع و نخل کاشت. ازرقی این چشمهها را بر شمرده و ما متن سخن او را در اصل این کتاب میآوریم: چشمههاییکه معاویه کنده بود، همگی از میان رفتند. از این رو هارونالرشید دستور بازسازی آنها را داد. این کار نیز صورت گرفت و چشمهها احیا شدند و همه آنها در یک چشمه ادغام شدند. وی سپس میگوید: پس از خشک شدن چشمههای مزبور، مردم از نظر آب در تنگنا قرار گرفتند و آن چنان دچار مشقت شدند که قیمت هر مشک آب در موسم حج، به بهای ده درهم- کمی بیشتر یا کمتر- رسید. این خبر به امّ جعفر دختر ابوالفضل جعفربن منصور خلیفه عباسی رسید. او نیز در سال 174 دستور ساخت برکهای را به نام خود در مکه داد و چشمهای برای آن در نظر گرفته شد و اندک آبی از آنجا وارد برکه گردید، ولی آنچنان آبی در آنجا جمع نشد که برای مردم مکه کافی باشد، هرچند متحمّل مخارج زیادی شده بود. به همین دلیل برای جمع شدن آب بیشتر دستور داد دست اندرکاران، چشمهای از خارج حرم مکه به سوی آن روان
(3)
1- اخبار مکه، ج 2، ص 107
2- الطنبداویه، که الطنبداوی نیز منسوب به آن است، از آبادیهای مکه به شمار میرود.
3- اخبار مکه، ج 2، ص 227
رسید. در اینجا دیگر چشمهها به آب نرسید و ناگزیر دستور داد به کار در کوه بپردازند و برای این کار اموال زیادی صرف کرد که بسیاری از مردم ناخرسند شدند، ولی بالأخره خداوند این چشمهها را به دست او، به آب رساند و چشمههایی از بیرون از حرم؛ از جمله چشمه «مشاش» را بهآنها پیوست. آنگاه برکههایی در نظر گرفت که سیلاب در آن جمع میشود.پس از آن چشمههایی از «حنین» نیز بدان افزود و «حائط حنین» را خرید و (آب) چشمه آن را به سوی برکه هدایت کرد و دیواره آن را به عنوان سدی که آب سیل پشت آن ذخیره شود، در نظر گرفت و بدین ترتیب کار نیکی انجام داد که کسی پیش از وی انجام نداده بود و هزینههای آن را با کمال میل و رغبت بر عهده گرفت (پایان نقل به اختصار).در اصل این کتاب، متن را به طور کامل نقل کردهایم.ابوالحسن مسعودی در تاریخ خود مبلغی را که زبیده برای این چشمه هزینه کرد، آورده و یادآور شدهاست که قاهر عباسی از محمدبن علی عبدی خراسانیِ اخباری خواست که در باره زبیده هرچه میداند برایش بازگوید. او گفت: زبیده در شوخی و جدّی سرآمد دیگران است. آثار بسیاری از وی به جا مانده که در اسلام نظیر ندارد؛ از جمله چشمه معروف به «عین مشاش» در حجاز که آن را حفر کرد و راه جریان آب آن را در دشت و بیابان و پست و بلند، هموار ساخت و از فاصله دوازده میلی، به مکه رساند و آن چنان که گفتهاند مجموعاً مبلغ یک میلیون و هفتصد هزار دینار خرج کرد.
ص: 606کنند و به علاوه کسانی را گماشت تا چشمه اوّلی را مورد بررسی قرار دهند.در اینجا بود که متوجه شدند آب این چشمه نشت زیادی دارد، پس چشمه دیگری در کنار آن زد و چشمه قبلی را کور کرد. چشمه جدید را به بهترین صورت در آورد و در این راه با سعی بسیار، اقدام کرد و مرتب چشمه میزد تا اینکه به ثنیّه «خلّ»
(1)
(2)
(3)
1- گردنه خل که به آن «خل الصفاح» هم میگویند، در انتهای محدود حرم در راه عراق و مسیل طائف قراردارد.
2- اخبار مکه، ج 2، ص 232- 230
3- مقایسه کنید با مروج الذهب، ج 4، ص 317
است؛ زیرا در یک راستا قرار دارند. این چشمه را گروهی از خلفا و شاهان از جمله مستنصر عباسی چندین بار مورد بازسازی قرار دادند؛ از جمله یک بار در سال 625 و یک بار نیز در سال 634.و همچنین امیرجویان نایب السلطنه، در عراقین (عراق عجم و عرب) از سوی سلطان ابوسعید بن خرابندا در سال 726 آن را بازسازی کرد و (آب آن) در دهه آخر جمادی الأول همین سال به مکه رسید و همگان را به کار آمد. روان شدن آب از این چشمه، خود نعمتی از سوی خداوند و رحمتی برای مردم مکه بود. مردم در مکه به دلیل کمبود آب، به شدت در تنگنا قرار داشتند. جدّ مادری پدرم، شیخ دانیالبن علیبن یحیی مرستانی، از بزرگان شیوخ عجم در مکه برای انجام این کار تلاش زیادی به کار برد- و خداوند به او و کسانی که یاریاش کردند، پاداش نیکو دهاد-.مجموع مبلغی که در بازسازی این چشمه صرف شد، آنچنان که گفتهاند، یکصد و پنجاه هزار درهم بوده است و این مبلغ باید بسیار بیش از این میشد، ولی علت کاهش هزینه این بود که به هنگام بازسازی، چند قنات حفر شده و از پیش آماده یافت شد که بیش از یک سوم و کمتر از نیمی از قناتهای مورد نیاز را شامل میشد. در سال 811 نیز چند بار مرمّت و بازسازی شد و این بازسازی از سوی سید شریف حسن عجلان نایبالسلطنه مکه و حجاز صورت گرفت و (آب آن) در دهه اواخر دهه میانی جمادیالأول این سال جریان پیدا کرد و آن چنان پرآب بود که برکه ماجن در پایین مکه پر شد و از آنجا به برکههای دیگر نیز سرازیر گشت و به خاطر سود زیادی که از این بابت، عاید مردم شد، او را دعای فراوان کردند و بهای هر مشک آب که تا بیش از آن به دو درهم مسعودی یا بیشتر رسیده بود، به یک چهارم مسعودی کاهش یافت، که جای شکر
ص: 607این چشمه به گمان قریب به یقین، همان چشمه معروف مکه؛ یعنی «عین بازان»
(1)
(2)
1- امروزه آن را چشمه «زبیده» میگویند.
2- مقتول سال 728 ه نک: الدرر الکافته، ج 1، ص 541
را مأمور بازسازی این چشمه کرد و نیز به بازسازی و پاکسازی و اصلاح آن پرداخت و آب را به مکه رساند و همگان را بهرهمند ساخت و مردم مکه، بیش از پیش این سلطان را دعا کردند. انجام این کارِ خیر در مکه در شعبان 821 بود، در حالی که در جمادی الآخر همان سال، آغاز شده بود.پس از اندک زمانی، دوباره آب این چشمه کاستی گرفت، ولی به مشیّت الهی، سیل در آن به راه افتاد و باعث شد آب در آن بهتر از گذشته جریان پیدا کند و به دو برکهای که در مُعلّاة، در سمت راست رو به مکه قرار داشت، سرازیر شود و آنها را پر کند و به حاجیان نفع فراوان رسد، ولی همین که حاجیان رفتند، دوباره آب آن کاهش پیدا کرد و بهای آب به شدّت افزایش یافت و بر مردم گران آمد. در این حال بود که خداوند متعال به قائد علاءالدین توفیق بازسازی و مرمّت آن را عطا کرد و او کارگران و کارگزارانی
ص: 608و سپاس خدای را دارد.پس از آن، در آخر سال، در جریان آب آن کمبودی حاصل گردید و سپس در ابتدای سال 812 بیآنکه کسی کاری کرده باشد، افزایش پیدا کرد و دوباره اندکی دگرگون شد و پس از بازسازی در آخر این سال، به میزان زیادی آب آن افزایش یافت.پس از آن در دهه آخر جمادیالآخر سال 813 به وضع مطلوبی (آب در آن) جریان یافت که تا به امروز، ادامه دارد. هرچند آب آن گاهی کم و گاهی زیاد میشود. از خداوند متعال میخواهیم که خیر و برکتش همواره روان باشد. شهاب برکوت مکین- که خدای سلامتش بدارد!- به کار رسیدگی آن میپردازد و این رسیدگی از سال 813 تا به امروز- که سال 817 است- ادامه دارد.پس از آن (باردیگر) آب برکه رو به کاستی نهاد، چون مردم مکه در تنگنای شدید قرار گرفتند. سلطان اعظم ملک مؤید ابونصر شیخ، حاکم دیار مصر و شام و حرمین در جریان موضوع قرار گرفت و مبلغ یک هزار دینار طلا برای بازسازی این چشمه اختصاص داد و او که همچنان به نیازها و امکانات مردم حرمین، توجه جدّی دارد، خدمات بسیاری در جهت بازسازی چشمه انجام داد. وی قائد علاءالدین
(1)
1- وی متوفای سال 828 ه. است. نک: «الضوء اللامع»، ج 11، ص 163
ص: 610داستان در کتابی به نام «آکام المرجان فیاحکام الجانّ» آمده و متن آن از این قرار است:از شیخ العلامه شمسالدین ابوعبداللَّه محمدبن ابوبکر حنبلی نقل شده که گفته است: این حادثه عیناً در مکه در سالی که این چشمه به آب رسیده، اتفاق افتاد و امام حنبلیها در مکه که خود این چشمه را به آب رساندهبود، به من چنین خبر داد: نجمالدین خلیفةبن محمود گیلانی که شخصاً این کار را بر عهده گرفته بود، میگوید: وقتی به محل حفر (قنات) رسیدیم یکی از حفّاران از پایین قنات بالا آمد. او به شدّت ترسیده بود و سخن نمیگفت. او مدت درازی سکوت کرد، پس از آن شنیدیم که میگفت: مسلمانان! سزاوار نیست که بر ما ستم روا دارید. من به او گفتم: چگونه بر شما ستم کردهایم؟ گفت:ما ساکنان این زمین هستیم و به خدا سوگند که در میان اینان جز من، کسی مسلمان نیست.من آنها را پشت سر خود به زنجیر انداختم وگرنه به شما آزار میرساندند. آنان مرا نزد شما فرستادند تا به شما بگوییم که نمیگذاریم از اینجا عبور کنید؛ چرا که این آب (چشمه) در زمین ما قرار دارد. مگر آنکه حق ما را به ما باز دهید. گفتم: حق شما چیست؟گفت: گاوی را بگیرید و آن را به بهترین شکل بیارایید و بپوشانید و در داخل مکه بگردانید و به اینجا برسانید. در اینجا آن را بکشید و خون دست و پا و سر آن را در چاه عبدالصمد برای ما بیاندازید و با بقیه آن هرکار خواستید بکنید و اگر چنین نکنید، نمیگذاریم از این جا آبی بیرون آید. به او گفتم: باشد این کار را میکنم. میگوید: در اینجا آن مرد به هوش آمد و صورت و چشمان خود را پاک کرد و در همان حال میگفت: لا اله الّا اللَّه. من کجا هستم؟ میگوید: آن مرد برخاست. من به خانه خود رفتم وقتی صبح (فردا) شد و (از خانه) بیرون شدم تا به مسجد بروم، مردی را که نمیشناختم
(1)
1- این کتاب تألیف قاضی طرابلس در شام، بدرالدین ابوعبداللَّه محمدبن عبداللَّه شبلی حنفی 755- 769 ه. است. شرح حال او در منابع زیر آمده است: «الدرر الکامنه»، ج 4، ص 107؛ «الوافی بالوفیات» ج 3، ص 378؛ «تاجالتراجم»، ص 63؛ ابنشهبه «الاعلام بتاریخ اهلالاسلام» خطی ج 1، ص 1195؛ «السلوک»، ج 3، ق 1، ص 167؛ عقدالجمان، ق 1، ج 24، ص 155؛ «المنهل الصافی»، ج 5، ص 56؛ «النجوم الزاهرة»، ج 11، ص 100؛ «کشفالظنون»، ج 1 ص 141 و ج 2، ص 1632- 1609؛ هدیة العارفین، ج 2، ص 164، الاعلام، ج 7، ص 12
است و پس از ذکر داستان میگوید: مردی که این داستان را باز گفته، میگوید: من در مکه در خانه او وارد شده و همسایهاش بودم و در بارهاش جویا شدم. فهمیدم که
ص: 611بر درِ خانه دیدم، به من گفت: حاج خلیفه اینجاست؟ گفتم: او را چه کار داری؟ گفت:کاری دارم که باید به او بگویم.به او گفتم: کار خود را بگو من به او خواهم گفت؛ چرا که او مشغول است. به من گفت: به او بگو که من دیشب در خواب گاو بزرگی را دیدم که آن را آراسته بودند و انواع زیور و لباس بر آن پوشانده بودند و میگرداندند و بر در خانه خلیفه او را متوقف کردند تا خلیفه از خانهاش بیرون آمد و گفت: آری، این همان است. آنگاه آن را برد و مردم پشت او راه افتادند تا اینکه از مکه خارج شد. در آنجا گاو را کشتند و دست و پا و سر او را در چاه انداختند. میگوید: از خوابی که دیده بود، تعجب کردم و آن واقعه و این خواب را برای مردم مکه و بزرگانشان تعریف کردم. آنها نیز گاوی خریدند و آن را آراستند و پوشاندند و دسته جمعی با آن بیرون شدیم و گاو را در همه جا گرداندیم تا به محل حفر چشمه رسیدیم و در آنجا گاو را کشتیم و سر و دست و پا و خون آن را در چاهی که نام برده بود، ریختیم.میافزاید: وقتی به این مکان رسیدیم آب فواره میزد و نمیدانستیم که به کجا میرود و چشمهای واثری از آن پیدا نبود ... همین که گاو کشته شده را در چاه انداختیم، کسی دست مرا گرفت و در جایی نگاه داشت و گفت: اینجا را حفر کنید. ما نیز حفر کردیم و آب فواره زد. در آنجا راهی بود که در کوه قرار داشت و سوارهها با اسب از آن رد میشدند. آنجا را پاکسازی و اصلاح کردیم، آب در این مسیر به جریان افتاد و ما صدای آب را میشنیدیم و هنوز حدود چهار روز نگذشته بود که آب به مکه رسید و از اطراف چاه به ما خبر دادند که آنها نمیتوانند آب آن را (از جریان) باز دارند و دیری نگذشت که چاه پر و تبدیل به آبگیر شد.شیخ شمسالدین حنبلی که در این داستان از وی یاد شده، همان ابنقیم جوزیه
(1)
1- عالم و مصنف معروف، محمدبن ابیبکربن ایوب، متولد 691 و متوفای 751 ه. است.
در مکه آبریزگاههای متعددی وجود دارد که برخی از آنها عبارتند از:آبریزگاه ملک ناصر محمدبن قلاوون، حاکم مصر در کنار باب بنیشیبه که زمین آن را از شریف عطیفه و شریف رُمَیثه فرزندان ابینمی- هردو امیران مکه به نیابت از پدر- به بهای بیست و پنج هزار درهم خریداری کرد و بنای آن در سال 728 وقف گردید.- آبریزگاه امیر و نایب السلطنه مصر، معروف به الملک در کنار باب حزوره است که گمان میکنم در سال 745 آن را بنا کرد.این آبریزگاه در حال حاضر متروکه است.- آبریزگاه امیر صرغتمش ناصری از بزرگان و امرای دولت ملک ناصر حسن بن ملک ناصر محمدبن قلاوون است که در فاصله بیمارستان مستنصری و کاروانسرای امالخلیفه قرار دارد و تاریخ بنای آن سال 795 است. پس از آن در زمان ما یکی از تجار شام در سال 809 یا 808 آن را بازسازی کرد و دایر شد. پس از آن در سال 811 با وصیت یکی از تجّار عجم، مورد بازسازی مجدد قرار گرفت و دایر گردید.
(1)(2)
(3)
ص: 612راستگوترین فرد است و از همه امانتدارتر است و همه مردم شهر یک زبان از راستی و دینداری او سخن میگویند و به چشم خود شاهد این واقعه بودهاند.چاه عبدالصمد نیز که در این حکایت از آن یاد شده، در حال حاضر شناخته شده نیست و چشمه یاد شده همان چشمه «بازان» است و بیشتر گمان میکنم که آب در آن زمانی جاری شد که یاران «جوبان» آن را بازسازی و مرمت کردند.